نـاقـور سیـــــد

دستیارفعالان عرصه مهدویت وائمه

نـاقـور سیـــــد

دستیارفعالان عرصه مهدویت وائمه

۲۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

ابا صالح‏
نمى دانم کى خواهى آمد ، آشناى دل! تویى که هنوز به حقیقت نمى‏دانم کیستى ؟ تویى که یک روز غروب بر حاشیه دلم قدم مى‏گذارى واحساس حضورت مرا قلقلک مى‏دهد . همه نوشته‏ها تو را گفته اند و همه کتاب‏ها تو را خوانده اند ، ولى کمتر چشمى تو را در خواب دیده است . تو سرچشمه بهترین‏هاى عالم هستى ، مرا خوب مى‏شناسى ، ولى من هنوز نمى‏شناسمت . تو را در لابه لاى صفحات نمى‏توانم بیابم.
تو احساس گم من هستى که در روز جمعه ، بر منطق احساس من جارى مى‏شوى ، هیچ مى‏دانى که من همانى هستم که هیچ‏گاه ندیدمت ؛ چون حضور تو را حس کرده‏ام ، ولى ظهور تو را هنوز نه ، تا دیگر دلم میان بودن یا نبودن مردد نشود . امروز که اندازه تمام دلواپسى‏هاى نهج البلاغه در پاییز عاطفه‏هاى اهالى کوفه دلشوره پیدا مى‏کنم و آن‏گاه در زیر باران غدیر خیس مى‏شوم تا شیعه شوم ، باز مهمان حضور تو مى‏شوم . حضور تو آن‏قدر وسیع است که حتى در افق نگاه خزان زده‏ى غرب نیز مى‏توان تو را فهمید . نمى‏خواهم دلم را با چیزهاى سر درگم ، گرم کنم.
شب‏ها که باران به احساس سبز شالى زاران قدم مى‏گذارد و مترسک‏هاى لب جالیز ، سرما را پخش مى‏کند و سر انگشتانم اقامتگاه پرندگان مهاجر مى‏شود ؛ تو نیز بر مى‏گردى . دلم راضى نمى‏شود تو را لا به لاى خطوط کتاب‏ها جستجو کنم. رد پاى تو روى دل من است و جاى پاى قدم‏هایت یخ ذهنم را آب کرده است.
تو مى‏آیى . بگو مى‏آیى ، مى‏دانم؛ نه نمى‏گویى ، اصلا در دفتر حضور تو، ظهور تو حک شده است . بگو راست مى‏گویم . امروز مثل دیروز نیستم و فردا مثل امروز نخواهم بود؛ چون مى‏دانم مرا مى‏خوانى. سرنوشت من این است که منتظر بمانم و تو منتظر . باور کن هیچ تردیدى ندارم ؛ زیرا همه سلول هایم ، همه نفس‏هایم ، سرنوشت غدیرى است که مرا شیعه ساخت و آغاز دلشورگى‏هاى مولایم على‏علیه السلام شد. مولا جان، این‏ها سرگذشت نیست، این‏ها سرنوشت است، سرنوشت غربت و انتظار ...
آدینه که مى‏شود؛

  • ناقورسید