اگر او را ببینم به او مىگویم(1)
اگر او را ببینم به او مىگویم(1)
در کدامین شب کوفه باز خواهى گشت؟
در کدامین اوج
در کدامین عروج
چشم به راه آمدنت،
در پس تمامى دریچههاى زمین ایستادهام
چقدر دلم تنگ شده است!
و چشمهایم چه بزرگ شدهاند!
و نطفه یک سوال که در سرم بارور مىشود!
پس تو کى مىآیى؟
تو اى وسعت بیدارى،
اى همه دریایى،
که دلم لبریز از عطشهاى بیابانى است.
تهران - ف . مرادى هزارى (دانشجو)
اگر او را ببینم
جسارت گفتن؟!
دیدن و پرواز ... فقط همین
تهران - و . علیاننژادى (دانشجو)
اگر او را ببینم به او مىگویم:
دریا به دریا،
کوه به کوه،
صحرا به صحرا
در انتظار تو پیمودم.
شهریار - عبدآباد
اگر او را ببینم به او مىگویم:
گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم
چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایى.
تهران - م . نوید
اگر او را ببینم به او مىگویم:
بابى انت و امى فداک.
قم - ح . بادرام
اگر او را ببینم به او مىگویم:
چه بگویم؟ باید از «غم نگفتنها» گفت...
م . مختارى، دانشجوى دندانپزشکى
اگر او را ببینم به او مىگویم:
مولاى من! اکنون این دلهاى مشتاق در انتظار عدل تواند.
در انتظار جوانه زدن کلمه حق، اى ستاره عدل بیا و چشم دلمان را به قدومت روشن کن.
ع . لطفى - دانشجوى حقوق
اگر او را ببینم به او مىگویم:
... جمعهها صدها نگاه بر آسمان خیره مىشوند.
جمعهها هزاران دل منتظر، از شوق به سرآمدن انتظار، در قفس تنگ سینه برایت مىتپند.
اى صاحب جمعهها!
بیا ودلتنگى غروب جمعهها را برطرف ساز.
تهران - ف . قنبرپور - دانشجو
اگر او را ببینم به او مىگویم:
بیا که علوم، سرگردان سر برآوردن هستند، اما نمىدانند مسیر و صراط کجاست؟
اندیمشک - ع . اسلامىزاده
اگر او را ببینم به او مىگویم:
اى راهبر انسانهاى در راه مانده! در ساحل پیروزى، چشم به راه توییم و فریاد مىکشیم که: مهدیا ... بیا.
گنبد - سید ا. محمودزاده
اگر او را ببینم به او مىگویم:
به تو مىاندیشم
من در این تنهایى
به تو مىاندیشم
بىتو در تک تک گلهاى بهار
بىتو در زمزمه بین گل و سبزه و آب
به تو مىاندیشم
بعد تو؛
یک یک گلها خشکید
بعد تو کاج بلند،
صبحگاهان به صداى خوش باد،
هیچ لبیک نگفت
و قنارى در باغ،
مرد در گوشه سرد و تاریک
و درخت گل سرخ،
قهر کرد با همه اهل زمین
به تو مىاندیشم!
کاش مىشد که سرانجام تو را مىدیدیم
و تو با عطر گل یاس به ما مىگفتى
که محبت زیباست
که درخت گل سرخ
هر کجا
مىتواند باشد
و گل شادى هر سو
تا ابد زنده و شاداب
مىزند گلبرگى
بر سر دخترک شاه و فقیر
و زمان خوبى
تا ابدیت جاریست
کاش مىشد که سرانجام
تو را مىدیدم.
به تو مىاندیشم
تهران - م. کردیان (دانشجو)
- ۹۳/۰۲/۱۰