وقتى بیایى...
وقتى بیایى...
خیمه بر کوى یار خواهم زد،
در آن غمگسار خواهم زد.
اولین تازیانهاى که زنم،
بر سر انتظار خواهم زد.
وقتى که تو بیایى؛ مردم را به فراسوى افقهاى عشق و ایمان دعوت مىکنى و آدمى را مهمان دشت گلگون بهشت مىکنى. عشق، زیباترین گلواژه هستى است و تو مىآیى که شعر این گلواژه هستى و سرود پاکدلان باغ زندگى را بسرایى.
وقتى که بیایى، تنها گوهر روى تو است که مىتواند، دلهاى زنگ زده انسانهایى را که عشق به خدا در آنها جوانه نزده، جلا دهد.
وقتى که بیایى، خورشید امامت تو دوباره به دلهاى پژمرده ما جانى تازه مىدهد و نهال عشق، ایمان، معرفت و هزاران هدیه را در وجودمان مىکارى و با آمدنت، زمستان شرمسار مىشود و جاى خودش را به بهارى همچون تو مىدهد. خورشید توان درخشیدن ندارد، چرا که شرم دارد در مقابل خورشیدى همانند تو بتابد.
ن. آقایى - بروجرد
به نام آفریننده شکوفه هایى که در اول بهار، همه با هم سرود شکفتن را، نجوا مىکنند.
اگر تو بیایى، همه شکوفهها، به شوق دیدارت مىشکفند؛ همه ستارهها مستانه به دور معشوق خود مىچرخند و باز آسمان رنگ عشق به خود مىگیرد. باز دریاها پر از موجهاى محبت مىشوند.
اگر تو بیایى، همه عاشقان و مهربانان در مقابل قدوم مبارکت، سر تعظیم فرود مىآورند.
آه... که چه روزى مىشود آن روز؛ روزى که آسمان از شوق دیدارت گریه مىکند.
اى خدا! به زیبایى همه گلها و آسمانها و دریاها قسمت مىدهم که در ظهور مهدىعلیه السلام تعجیل فرما.
ب. فرحبخش - کرمان
اى مهدى موعود!
وقتى که بیایى، دلهاى منتظرانت آرام و قرار مىگیرد.
وقتى که بیایى، دیار عاشقان منتظر، گلستان مىشود.
وقتى که بیایى و با قدوم سبزت قدم بر سرزمین سبز مىگذارى؛ گویى بهارىترین بهار را با خود مىآورى؛ بهارى که گلهاى رنگارنگ آن عاشقاند، عاشق وجود گلافشان تو. گویى تو معشوق و آن همه گل، عاشق دیدار تواند.
مهدى جان! وقتى که مىآیى؛ مهر و محبت و عشق مىآید.
اى آخرین ستاره آسمان نیلگون امامت! ظهورت همچو بارانى است، بر شورهزارى از ستمها و پلیدىها و همچو دادگاه عدلى است، براى مستضعفان جهان.
ا. ابراهیمیان - ایلام - روستاى کلکل
آسمان مىگرید؛ آبشار در دل کوهستان مىخندد و گل در دامن چمن زنده مىشود و دستهاى نیاز، بالا مىروند و آسمان چه مهربانانه دستها را نوازش مىکند و قلبها به سوى یک مکان مقدس مىشتابند تا زیارتت کنند و در این وقت است که صداى خوش «انا المهدى» گوشها را نوازش مىکند و شبنم چشم سرازیر مىشود و سردى قلب با وجود گرم تو، آن زنگار یخزده را مىزداید.
ر. زارع - فارس - مرودشت
وقتى بیایى، از افقهاى دور، پا به پاى سپیده و نور، با آمدنت، روشنى را در رگهاى کهکشان جارى مىکنى.
مرهم بر زخم بالهاى شاپرکها مىگذارى؛ خراش صورت یاسها را مداوا مىکنى؛ اشک گونههاى شمع را مىنوازى و همه جا را، پر از عطر گل محمدى مىکنى!
وقتى بیایى، من چراغهایى از بلور اشک در مسیرت خواهم گرفت.
وقتى بیایى، همه غمها و سختىها و دلتنگىها به پایان مىرسد. پس بیا، اى شکوفه نرگس... بیا، که جهانى در انتظار توست.
ل. حسنى - گیلان
یا ابا صالح المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)! وقتى که تو مىآیى، خانه دلم را با اشک و مژههایم آب و جارو مىکنم و با دامنى از یاس سپید، شتابان به سوى تو مىآیم و فریاد مىزنم که دیگر اندوهى نیست.
م. سلوکى - زرند ساوه
وقتى مىآیى، گلهاى عدالت، از لبخند زیباى تو، فرو مىریزد و بلبلان شیفته، با عشق وصال، به استقبال تو مىآیند. در همین هنگام چشمان منتظران به نور رخسارت منور مىگردد.
س. عاشورى - گیلان - ماسال