الف، لام، میم. این، آیاتِ کتابِ سراسر حکمت است. که (مایهى) هدایت و رحمت، براى نیکوکاران است. آنان که نماز به پا مىدارند و زکات مىپردازند و تنها آنان به آخرت یقین دارند.
نکته ها
از مجموع بیست و
نه سوره قرآن که با حروف مقطّعه آغاز مىشود، در بیست و چهار مورد، پس از
آن حروف، عظمت قرآن مطرح شده، شاید بیانگر آن است که قرآن از همین حروف
الفبا که در اختیار شماست تألیف یافته، ولى هیچ کس از شما نمىتواند همانند
آن را بیاورد. عموم نویسندگان، کتابِ خود را خالى از نقص ندیده وبه
خاطر نقصها واشکالات کتابشان، از خواننده عذرخواهى مىکنند و از پیشنهادها
و انتقادها استقبال مىکنند؛ تنها خداوند است که دربارهى کتاب خود با
صراحت مىفرماید: «الکتاب الحکیم» تمام آیاتش، محکم و بر اساس حکمت است.
کتابى استوار و خللناپذیر که هیچ نقص و عیبى در آن راه ندارد. نماز،
جامع همهى کمالات معنوى است مانند: طهارت، تلاوت قرآن، اقرار به توحید و
نبوّت و ولایت، ذکر و دعا، سلام، قیام، رکوع، سجود و توجّه به حقّ؛ و زکات
جبران همهى کاستىهاى مادّى است. در قرآن، مفهوم «زکات»، گستردهتر از آن است که در فقه آمده، زیرا علاوه بر زکاتِ فقهى، عموم کمکهاى مالى را شامل مىشود. خداوند
در یک جا، قرآن را مایهى هدایت متّقین مىخواند، «هدىً للمتّقین»(185) و
در جاى دیگر آن را مایهى هدایت و بشارت مؤمنان مىداند، «هدىً و بشرى
للمؤمنین»(186) و در این سوره، قرآن را مایهى هدایت و رحمت براى نیکوکاران
مىشمرد، «هدىً و رحمة للمحسنین» پس قرآن مراحل سه گانهى تکامل را در
بردارد، مایهى هدایت، بشارت و رحمت است.(187)185) بقره، 2. 186) نمل، 2. 187) تفسیر نمونه، ذیل آیه.
پیام ها
1- ارشاد و هدایت، باید بر اساس حکمت باشد. «آیات الکتاب الحکیم هدىً» 2-
قرآن، عین هدایت و رحمت است و در این زمینه هیچ گونه نقص و نارسایى ندارد.
«هدىً و رحمة» (کلمههاى «هدىً» و «رحمة» در قالب مصدرى آمده که نشان
مبالغه مىباشد.(188)) 3- ارشاد و هدایت، باید همراه رحمت و محبّت باشد. «هدىً و رحمة» 4- نیکوکاران، آمادگى پذیرش حقّ را دارند. «هدىً للمحسنین» 5 - نماز و زکات، از یکدیگر جدا شدنى نیستند. «یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة» 6- اقامهى نماز و پرداخت زکات باید سیرهى دائمى باشد. («یقیمون» و «یؤتون»، در قالب مضارع آمده که نشان استمرار است) 7-
چون اسلام دین جامعى است، تکلیفهاى آن نیز جامع و همه جانبه است. تکلیف
بدنى: «نماز»، مالى: «زکات» و قلبى: «یقین». «الصّلاة، الزّکاة، یوقنون» 8 - ارتباط با خدا (اقامهى نماز) و ارتباط با مردم (پرداختن زکات)، همراه با ایمان به قیامت ارزشمند است. «و هم بالآخرة هم یوقنون» 9- نیکوکار کسى است که هم به مسائل اقتصادى توجّه دارد و هم به مسائل معنوى. «للمحسنین الذین یقیمون... یؤتون»188)
گاهى مىگویند: فلانى شیرین سخن است و گاهى مىگویند: فلانى شکر است که
این تعبیر بیانگر آن است که تمام وجود و حرکات و کلام و نگاهش یکپارچه
شیرین است.
توضیحات
سیماى سورهى لقمان این
سوره، از سورههاى مکّى است و به مناسبت نام لقمان، که در تمام قرآن تنها
دوبار، آن هم در این سوره آمده، لقمان نامیده شده است. ششمین سوره از
سورههاى هفتگانه «لامات» است که با حروف مقطّعهى «الم» آغاز شده است. محتواى سورهى لقمان را مىتوان در این موارد خلاصه نمود: 1- بیان عظمت و اهمیّت قرآن در هدایت بشر. 2- تقسیم انسانها به نیکوکار و مستکبر و بیان سرنوشت آنان. 3- بیان برخى معجزات علمى قرآن از قبیل قانون جاذبه و زوجیّت گیاهان. 4- نصایح و موعظههاى حکیمانهى لقمان به فرزندش. 5 - دلایل ایمان به مبدأ و معاد. 6- بیان علوم اختصاصى خداوند، مانند: زمان مرگ و برپایى قیامت.
آنان بر هدایتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران.
نکته ها
از این آیه
استفاده مىشود که رستگارى بر اساس توفیق و هدایت پروردگار حاصل مىشود، که
البتّه آن نیز در سایهى تلاش و مجاهده، به انسان داده مىشود، چنانکه در
جاى دیگر مىخوانیم: «اِنّ الّذین جاهدوا فینا لَنَهدیَنّهم سُبلنا و اِنّ
اللّه لَمَع المحسنین»(189) آنان که در راه ما تلاش و مجاهده کردند، ما راه
را به آنان نشان دادیم و همانا خداوند با نیکوکاران است. 189) عنکبوت، 69.
پیام ها
1- نیکوکاران از هدایتهاى الهى برخوردارند. «أولئک على هُدىً من ربّهم» 2- هدایت، از شئون ربوبیّت است. «هدىً من ربّهم» 3- توفیق کارهاى خیر، لطف خداوند است. «للمحسنین... هُدىً من ربّهم» 4- اقامه نماز و پرداخت زکات، زمینهى بهرهگیرى از هدایت قرآن را فراهم مىسازد. «الّذین یقیمون... و یؤتون... أولئک على هُدىً» 5 - رستگارى، مخصوص کسانى است که اهل نماز، زکات و یقین به آخرت باشند. «أولئک هم المفلحون»
و برخى از مردم،
خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کنندهاند، تا بى هیچ علمى، (دیگران را) از
راه خدا گمراه کنند و آن را به مسخره گیرند؛ آنان برایشان عذابى خوار کننده
است.
نکته ها
کلمهى «لَهْو»،
به معناى چیزى است که انسان را از هدف مهم بازدارد. «لهو الحدیث»، به سخن
بیهودهاى گویند که انسان را از حقّ باز دارد، نظیر حکایات خرافى و
داستانهایى که انسان را به فساد و گناه مىکشاند. این انحراف گاهى به خاطر
محتواى سخن است و گاهى به خاطر اسباب و ملازمات آن از قبیل آهنگ و امور
همراه آن.(190) شخصى به نام نضربن حارث که از حجاز به ایران سفر مىکرد،
افسانههاى ایرانى - مانند افسانهى رستم و اسفندیار و سرگذشت پادشاهان -
را آموخته و براى مردم عرب بازگو مىکرد و مىگفت: اگر محمّد براى شما
داستان عاد و ثمود مىگوید، من نیز قصّهها و اخبار عجم را بازگو مىکنم.
این آیه نازل شد و کار او را شیوهاى انحرافى دانست. برخى مفسّران در
شأن نزول این آیه گفتهاند: افرادى کنیزهاى خواننده را مىخریدند تا
برایشان بخوانند و از این طریق مردم را از شنیدن قرآن توسط پیامبر باز
مىداشتند، که آیهى فوق، در مذّمت چنین افرادى نازل شد.(191) این آیه
به یکى از مهمترین عوامل گمراه کننده که سخن باطل است اشاره نموده است. در
آیات دیگر قرآن، به برخى دیگر از عوامل گمراهى مردم اشاره شده که عبارتند
از: الف: طاغوت، که گاهى با تحقیر «استخفّ قومه»(192) و گاهى با تهدید مردم را منحرف مىکند. «لاجعلنّک من المسجونین»(193) ب: شیطان، که با وسوسههایش انسان را گمراه مىکند. «یرید الشّیطان ان یضلّهم»(194) ج: عالم و هنرمند منحرف که با استفاده از دانش و هنرش دیگران را منحرف مىسازد. «و اضلّهم السّامرى»(195) د:
صاحبان قدرت و ثروت، که با استفاده از قدرت و ثروت، مردم را از حقّ بازمى
دارند. «انّا اَطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلّونا السبیلا»(196) ه: گویندگان و خوانندگانى که مردم را سرگرم کرده و آنان را از حقّ و حقیقت باز مىدارند. «یشرى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه»190) تفسیر المیزان. 191) تفسیر نمونه. 192) زخرف، 54. 193) شعراء، 29. 194) نساء، 60. 195) طه، 85. 196) احزاب، 67.
پیام ها
1- سرمایهگذارى براى مبارزه و تهاجم فرهنگى علیه حقّ، سابقهاى طولانى دارد. «و من النّاس من یشترى لهو الحدیث» 2-
هر آنچه در مقابل حکمت قرار گیرد، لهو و مانع رسیدن به کمال است. «الکتاب
الحکیم - لهو الحدیث» (تعجّب از افرادى است که حکمت رایگان پیامبر معصوم را
رها کرده و بدنبال خرید لهو از افراد لاابالى مىباشند.) 3- ابزار مخالفان راه خدا، منطق و حکمت نیست، سخنان لهو و بى پایه است. «من یشترى لهوالحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه» 4- خرید وسایل لهو و امورى که انسان را از کمال باز مىدارد، نشانهى جهالت و نادانى است. «یشترى لهو الحدیث... بغیر علم» 5
- تناسب کیفر با عمل، نشانهى عدالت است. آنها که حقّ را با تمسخر اهانت
مىکنند، عذابشان اهانت آور و ذلّتبار است. «یتّخذها هزواً... لهم عذاب
مهین» دورى از سخن و مجلس باطل از دیدگاه اسلام، آهنگهایى که
متناسب با مجالس فسق و فجور و گناه باشد و قواى شهوانى را تحریک نماید،
حرام است، ولى اگر آهنگى مفاسد فوق را نداشت، مشهور فقها مىگویند: شنیدن
آن مجاز است. امام باقرعلیه السلام فرمود: غنا، از جمله گناهانى است که
خداوند براى آن وعدهى آتش داده است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و من
النّاس من یشترى لهو الحدیث...».(197) بنابراین غنا، از گناهان کبیره است،
زیرا گناه کبیره به گناهى گفته مىشود که در قرآن به آن وعدهى عذاب داده
شده است. در سورهى حج مىخوانیم: «واجتنبوا قول الزّور»(198) از سخن
باطل دورى کنید. امام صادقعلیه السلام فرمود: «مراد از «قول زور» آوازه
خوانى و غناست».(199) از امام صادق و امام رضاعلیهم السلام نیز نقل شده که یکى از مصادیق «لهو الحدیث» در سورهى لقمان، غنا مىباشد. در روایات مىخوانیم:(200) * غنا، روح نفاق را پرورش مىدهد و فقر و بدبختى مىآورد. *
زنان آوازهخوان و کسى که به آنها مزد مىدهد و کسى که آن پول را مصرف
مىکند، مورد لعنت قرار گرفتهاند، همان گونه که آموزش زنان خواننده حرام
است. * خانهاى که در آن غنا باشد، از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست، دعا در آن به اجابت نمىرسد و فرشتگان وارد آن نمىشوند.(201) آثار مخرّب غنا 1.
ترویج فساد اخلاق و دور شدن از روح تقوا و روى آوردن به شهوات و گناهان،
تا آنجا که یکى از سران بنىامیّه (با آن همه آلودگى) اعتراف مىکند: غنا،
حیا را کم و شهوت را زیاد مىکند، شخصیّت را درهم مىشکند و همان کارى را
مىکند که شراب مىکند. برخى انسانها از راه نوشیدن شراب و یا مصرف
مواد مخدر خود را وارد دنیاى بىخیالى وبىتفاوتى کنند، برخى هم از طریق
شنیدن سخنان باطل و شهوتانگیزِ یک آوازه خوان، غیرت خود را نادیده
مىگیرند و در دنیاى بىتفاوتى به سر مىبرند. 2. غفلت از خدا، غفلت از
وظیفه، غفلت از محرومان، غفلت از آینده، غفلت از امکانات و استعدادها،
غفلت از دشمنان، غفلت از نفس و شیطان. انسانِ امروز با آن همه پیشرفت در
علم و تکنولوژى، در آتشى که از غفلت او سرچشمه مىگیرد، مىسوزد. آرى، غفلت از خدا، انسان را تا مرز حیوانیّت، بلکه پائینتر از آن پیش مىبرد. «أولئک کالانعام بل هم أضلّ أولئک هم الغافلون»(202) امروزه
استعمارگران براى سرگرم کردن و تخدیر نسل جوان، از همهى امکانات از جمله
ترویج آهنگهاى مبتذل، از طریق انواع وسائل و امواج، براى اهداف استعمارى
خود سود مىجویند. 3. آثار زیانبار آهنگهاى تحریکآمیز و مبتذل بر
اعصاب، بر کسى پوشیده نیست. در کتاب تأثیر موسیقى بر روان و اعصاب، نکات
مهمّى از پایان زندگى و فرجام بدِ نوازندگان آلات موسیقى و گرفتارى آنها به
انواع بیمارىهاى روانى و سکتههاى ناگهانى و بیمارىهاى قلبى و عروقى و
تحریکات نامطلوب ذکر شده که براى اهل نظر قابل توجّه و تأمّل است.(203) خوانندهى عزیز! خداوند،
جهان را براى بشر و بشر را براى تکامل و رشد و قرب معنوى آفرید. او جهان
آفرینش را مسخّر ما نمود و فرشتگان را به تدبیر امور ما وادار کرد. انبیا و
اولیا را براى هدایت ما فرستاد و آنان تا سرحدّ مرگ و شهادت پیش رفتند.
فرشتگان را براى آدم به سجده وا داشت، روح الهى را در انسان دمید و بهترین
صورت و سیرت را به انسان عطا کرد، قابلیّت رشد تا بىنهایت را در او به
ودیعه گذاشت، او را با عقل، فطرت، و انواع استعدادها مجهّز نمود و تنها در
آفرینش او، به خود آفرین گفت. «فتبارک اللّه أحسن الخالقین»(204) آیا
این گل سرسبد هستى، با آن همه امتیازات مادّى و معنوى، باید خود را در
اختیار هر کسى قرار دهد؟ امام کاظمعلیه السلام فرمود: به هر صدایى گوش فرا
دهى، بردهى او هستى. آیا حیف نیست ما برده یک خوانندهى کذائى باشیم؟! آیا
شما حاضرید هر صدایى را روى نوار کاست ضبط کنید؟ پس چگونه ما هر صدایى را
روى نوار مغزمان ضبط مىکنیم؟ عمر، فکر و مغز، امانتهایى است که خداوند به
ما داده تا در راهى که خودش مشخّص کرده صرف کنیم و اگر هر یک از این
امانتها را در غیر راه خدا صرف کنیم به آن امانت خیانت کردهایم و در
قیامت باید پاسخگو باشیم. قرآن با صراحت در سورهى اسراء مىفرماید:
«انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»(205) گوش و چشم و
دل همگى مورد سؤال قرار مىگیرند. آرى انسان باید نگهبان چشم و گوش و دل
خود باشد و اجازه ندهد هر ندایى وارد آن شود. در حدیث مىخوانیم: دل، حَرَم
خداست، نگذارید غیر خدا وارد آن شود.(206) اسلام، براى برطرف کردن
خستگى و ایجاد نشاط، راههاى مناسب و سالمى را به ما ارائه کرده است؛ ما را
به سیر و سفر، ورزش و شنا، کارهاى متنوّع و مفید، دید و بازدید، گفتگوهاى
علمى و انتقال تجربه، رابطه با فرهیختگان و مهمتر از همه ارتباط با
آفریدگار هستى و یاد او که تنها آرامبخش دلهاست، سفارش کرده است. چرا خود
را سرگرم لذّتهایى کنیم که پایانش، ذلّت و آتش باشد. حضرت علىعلیه
السلام مىفرماید: «لاخیر فى لذّةٍ من بعدها النّار»(207)، در لذّتهایى که
پایانش دوزخ است خیرى نیست. «مَن تَلذّد لمعاصى اللّه اَورثه اللّه
ذلّاً»(208) هر کس با گناه و از طریق آن لذّتجویى کند، خداوند او را خوار و
ذلیل مىنماید. 197) کافى، ج6، ص431. 198) حج، 30. 199) زور» به معناى باطل، دروغ و انحراف از حقّ است و غنا، یکى از مصادیق باطل است. 200) این روایات در ابواب حرمت غنا در مکاسب محرّمه و کتب روایى آمده است. 201) میزان الحکمه. 202) اعراف، 179. 203) تفسیر نمونه، ج 17، ص 19 - 27. 204) مؤمنون، 14. 205) اسراء، 36. 206) بحار، ج67، ص25. 207) دیوان امامعلىعلیه السلام، ص204. 208) غررالحکم، 3565.
و هرگاه آیات ما
بر او خوانده شود، مستکبرانه روى برگرداند، چنان که گویى آن را نشنیده،
گویا در گوشهاى او سنگینى است، پس او را به عذابى دردناک بشارت ده.
نکته ها
کلمهى «وَقْر»، به معناى سنگینى است. به افراد با شخصیّت و سنگین نیز باوقار مىگویند. از
این آیه استفاده مىشود که افراد متکبّر، حتّى حاضر به شنیدن سخن حقّ
نمىباشند. چه رسد به آنکه آن را بشنوند و در آن اندیشه کنند و اگر منطقى
نبود نپذیرند.
پیام ها
1- شنیدن سخنان لهو و باطل، آمادگى پذیرش حقّ را از انسان سلب مىکند. «لهو الحدیث... ولّى مستکبراً» 2- برخى افراد، از هر زبانى آیات الهى را بشنوند، باز هم زیر بار نمىروند. «و اذا تُتلى علیه آیاتنا ولّى مستکبراً» گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهى من آنچه البتّه به جایى نرسد فریاد است 3- روحیهى استکبارى، مانع پذیرش حقّ و حقیقت است. «ولّى مُستکبراً» 4- گوش ندادن به سخن حقّ، نشانهى استکبار است. «مُستکبراً کان لم یسمعها» 5 - آن که طالب سخنان باطل باشد، آمادگى شنیدن قرآن را ندارد. «یشترى لهو الحدیث... اذا تتلى علیه... لم یسمعها» 6- مستکبران، سزاوار تحقیر هستند. «کأنّ فى أُذنیه وقراً» 7- یکى از شیوههاى تبلیغى و تربیتى قرآن، استفاده از مثال و تمثیل است. «کَأن... کَأَنّ...» 8 - کسى که حقّ را نمىپذیرد، مثل کسى است که هر دو گوش او سنگین باشد. «کأنّ فى اُذنیه وَقرا»
همانا کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، براى آنان باغهاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانهاند، وعدهى الهى حقّ است و اوست شکست ناپذیرِ حکیم.
نکته ها
در آیات قبل بیان
شد که برخى با سخنان لغو و بیهوده، مىکوشند تا پیروان حقّ را گمراه کنند،
آنان با داشتن روحیّهى استکبارى و گوش ندادن به آیات آسمانى، مؤمنان را به
تمسخر مىگیرند. خداوند متعال در این آیه، مؤمنان را با بشارت به نعمتهاى
بهشت دلدارى مىدهد.
پیام ها
1- بهشت، مخصوص اهل ایمان و عمل صالح است. «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم جنّات...» 2- تحقیر و تمسخرِ مستکبران، با وعدهها و بشارتهاى الهى براى مؤمنان واقعى جبران مىشود. «انّ الّذین آمنوا... لهم جنّات...» 3- ایمان همراه با عمل صالح، شرط بهرهگیرى از الطاف الهى است. «آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنّات النعیم» 4- تکبّر و اعراض مخالفان، زودگذر است ولى پاداش اهل ایمان ابدى است. «خالدین فیها» 5 - وعدهها و پاداشهاى الهى را باور کنیم و جدّى بگیریم. «وعْداللّه حقّاً» 6- قدرت و حکمت الهى، پشتوانهى وعدههایش مىباشد. «وعْداللّه حقّاً و هو العزیز الحکیم» 7- قدرت و عزّت خداوند، بر پایهى حکمت او عملى مىشود. «العزیزُ الحکیم» (آرى، امروزه عملکرد بسیارى از قدرتمندان، حکیمانه نیست.)
(خداوند،)
آسمانها را بدون ستونى که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوههایى بیفکند
که زمین شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبندهاى منتشر ساخت؛ و از آسمان،
آبى فرو فرستادیم پس در زمین (انواع گوناگونى) از جفتهاى (گیاهان) نیکو و
پر ارزش رویاندیم.
نکته ها
گرچه به هر موجودى مىتوان از چند زاویه نگریست، ولى معمولاً هر چیزى در یک جهت و از یک زاویه، اهمیّت و برجستگى ویژهاى دارد. در
این آیه، ویژگى مهمّ آسمانها و کرات، معلّق بودن آنها و پایههاى نامرئى
آنهاست. خصوصیّت مهمّ کوهها، ثبات و جلوگیرى از لرزش زمین است. جهت مهمّ
حیوانات، تنوّع و گستردگى آنها در زمین، و ویژگى مهم گیاهان، زوجیّت و پر
ارزش بودن آنها است. در این آیه، به چند نمونه از اعجاز علمى قرآن در زمانى که بشر حتّى تصور و گمان آن را نیز نداشت، اشاره شده است: یکى
اشاره به ستونها و اهرمهاى نامرئى براى استقرار کرات و اجرام آسمانى.
یعنى قوّهى جاذبه و نیروى گریز از مرکز، دو قدرتى که رمز گردش کرات در
مدار خود هستند. اعجاز دیگر، اشاره به محافظت زمین از لرزش، به وسیلهى استقرار کوهها و همچنین اشاره به قانون زوجیّت در گیاهان مىباشد.
پیام ها
1- ندیدن، دلیل نبودن نیست. (آسمانها ستون دارد، گرچه ما آن را نمىبینیم) «بغیر عمد ترونها» 2- قبل از هر چیز، استقرار و آرامش لازمهى زندگى است. «أن تمید بکم» 3- نظام حاکم بر زمین، به خاطر انسان است. «أن تمید بکم» 4-
آب، نعمتى بس بزرگ وبا اهمیّت است. آب، مایهى رویش وپرورش بسیارى از
موجودات است. («ماءً»، نکره وبا تنوین آمده که نشانه عظمت است.) 5 - به گیاهان و سبزىها و محیط زیست، کریمانه بنگریم که خداوندِ کریم، در قرآن کریم، آنها را کریم خوانده است. «من کلّ زوج کریم»
این آفرینش خداست، پس به من نشان دهید که (معبودان) غیر او چه آفریدهاند؟ آرى، ستمگران (مشرک) در گمراهى آشکارند.
پیام ها
1- در بحث و گفتگو، از نمونههاى عینى استفاده کنیم. «هذا» 2- ابتدا راه حقّ را بیان کنید و سپس از مخالفان حق، انتقاد یا با آنان مبارزه کنیم. «هذا خلق اللّه فارونى ماذا» 3- یکى از راههاى خداشناسى، مقایسه میان قدرت او و قدرت دیگران است. «هذا خلق اللّه فارونى ماذا خلق الّذین من دونه» 4- تنها به ادّعا گوش ندهیم، دلیل و سند و نمونه بخواهیم. «فارونى» 5 - سرسختى و لجاجت در برابر حقّ، ظلم است. «بل الظالمون» (این همه آثار را مىبینند، ولى باز هم با خدا و راه حقّ دشمنى دارند). 6- کسانى که به سراغ غیر خدا مىروند، هم گمراهند و هم ظالم. «بل الظالمون فى ضلال» 7- انحراف شرک، بر کسى پوشیده نیست. «ضلال مبین»
و ما به لقمان
حکمت دادیم، که شکر خدا را به جاى آور و هر کس شکر کند، همانا براى خویش
شکر کرده؛ و هر کس کفران کند (بداند به خدا زیان نمىرساند، زیرا) بىتردید
خداوند بىنیاز و ستوده است.
نکته ها
1- حکمت، عطاى خداوند است، نه کسب کردنى. (گرچه مقدّمات آن قابل کسب است.) «و لقد آتینا لقمان الحکمة» 2-
نعمت ویژه، شکر ویژه مىطلبد. «آتینا لقمان الحکمة... اشکر للّه» چنانکه
خداوند در برابر اعطاى نعمت ویژهى کوثر به پیامبر اسلام، از او شکر ویژه
مىخواهد. «انّا اعطیناک الکوثر . فصلّ لربّک و انحر»(209) 3- اوّلین
فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن
حکمت به لقمان، فرمان شکرگزارى است. «ان اشکر لِلّه» 4- شکر نعمتهاى
خداوند، به سود خود انسان است. «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه» چنانکه در
جاى دیگر مىخوانیم: «لئن شکرتم لازیدنّکم»(210) سیماى لقمان حکیم در تفسیر المیزان بحثى دربارهى جناب لقمان آمده است که بخشى از آن را نقل مىکنیم: پیامبر
اکرمصلى الله علیه وآله فرمودند: لقمان، پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که
بسیار فکر مىکرد و به خداوند ایمان واقعى داشت. خدا را دوست داشت و
خداوند نیز او را دوست مىداشت و به او حکمت عطا کرد. امام صادقعلیه
السلام مىفرمایند: لقمان، حکمت را به خاطر مال و جمال و فامیل دریافت
نکرده بود، بلکه او مردى پرهیزکار، تیزبین، باحیا و دلسوز بود. اگر دو نفر
با هم درگیر مىشدند و خصومتى پیدا مىکردند، میان آنها آشتى برقرار
مىکرد. لقمان با دانشمندان زیاد مىنشست. او با هواى نفس خود مبارزه مىکرد و...(211) او داراى عمرى طولانى، معاصر حضرت داود واز بستگان حضرت ایّوب بود. او میان حکیم شدن یا حاکم شدن مخیّر شد و حکمت را انتخاب کرد. از لقمان پرسیدند: چگونه به این مقام رسیدى؟ گفت: «به خاطر امانتدارى، صداقت و سکوت دربارهى آنچه به من مربوط نبود».(212) امام صادقعلیه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانىِ زمان خود معرفت داشت».(213) گرچه خداوند به او کتاب آسمانى نداد، ولى همتاى آن یعنى حکمت را به او آموخت. روزى
مولاى لقمان از او خواست تا بهترین عضو گوسفند را برایش بیاورد. لقمان
زبان گوسفند را آورد. روز دیگر گفت: بدترین عضو آن را بیاور. لقمان باز هم
زبان گوسفند را آورد. چون مولایش دلیل این کار را پرسید، لقمان گفت: اگر
زبان در راه حقّ حرکت کند و سخنبگوید، بهترین عضو بدن است وگرنه بدترین
عضو خواهد بود.(214) در عظمت لقمان همین بس که خدا و رسول او و امامان معصومعلیهم السلام پندهاى او را براى دیگران نقل کردهاند. گوشهاى از نصایح لقمان * اگر در کودکى خود را ادب کنى، در بزرگى از آن بهرهمند مىشوى. * از کسالت و تنبلى بپرهیز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن. * با فقها مجادله مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادرى مگیر و با افراد متّهم، همنشین مشو. * تنها از خدا بترس و به او امیدوار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد. * بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزلهى پلى در نظر بگیر. *
بدان که در قیامت از تو دربارهى چهار چیز مىپرسند: از جوانى که در چه
راهى صرف کردى، از عمرت که در چه فنا کردى، از مال و دارایىات که از چه
راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف کردى. * به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همهى مردم با حسن خلق برخورد کن. * با همسفران زیاد مشورت کن و توشهى سفر خود را بین آنها تقسیم کن. *
اگر با تو مشورت کردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام کن. اگر از
تو کمک و قرضى درخواست کردند، مساعدت کن و به سخن کسى که سنّ او بیشتر از
توست، گوشفراده. * نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سختترین شرایط به جماعت بخوان.(215) * اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ کن. * اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ کن. * اگر در میان مردم هستى، زبان خود را حفظ کن. * هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن؛ امّا احسانى که به مردم مىکنى یا بدى که دیگران در حقّ تو مىکنند فراموش کن.(216) حکمت؛ معرفت، طاعت حکمت،
بینشى است که در سایهى معرفت الهى پدید آید و بر اساس فکر در اسرار هستى و
رسیدن به حقّ، نور و تقوا مىتوان به آن دست یافت. امام باقرعلیه
السلام فرمودند: «حکمت، همان فهم، معرفت و شناخت عمیق است، شناختى که انسان
را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد. امام
صادقعلیه السلام فرمودند: رأس حکمت، طاعت خداوند است».(217) راغب در
معناى این واژه مىگوید: «حکمت، رسیدن به حقّ به واسطه علم و عقل
است».(218) پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «من سراى حکمت هستم و
علىّ درگاه آن، هرکس طالب حکمت است باید از این راه وارد شود.»، «انا دار
الحکمة و علىّ بابها فمن اراد الحکمة فلیأت الباب»(219) در روایات متعدّد،
اهلبیتعلیهم السلام دروازه و کلید حکمت معرّفى شدهاند.(220) ارزش حکمت یکى از وظایف انبیا، آموزش کتاب و حکمت است. «و یعلّمهم الکتاب والحکمة»(221) حکمت،
همتاى کتاب آسمانى است، و به هر کس حکمت عطا شود، خیر کثیر داده شده است.
«یؤتى الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتى خیرا کثیرا»(222) به گفتهى روایات؛ حکمت، همچون نورى است که در جان قرار مىگیرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پیدا مىشود.(223) حکمت،
بینش و بصیرتى است که اگر در فقیر باشد، او را در جامعه از ثروتمند
محبوبتر مىکند و اگر در صغیر باشد، او را بر بزرگسالان برترى
مىبخشد.(224) حکمت، گمشدهى مؤمن است(225) و در فراگیرى آن به قدرى
سفارش شده است که فرمودهاند: همان گونه که لؤلؤ قیمتى را از میان زباله بر
مىدارید، حکمت را حتّى اگر از دشمنان بود فرا گیرید.(226) فرد حکیم
در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتیجهى امور
است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زیردستان را تحقیر مىکند، سخنى
بدون علم و آگاهى نمىگوید و در گفتار و رفتارش تناقضى یافت نمىشود. نعمتهاى
الهى را ضایع نمىکند و به سراغ بیهودهها نمىرود، مردم را مثل خود دوست
دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مىخواهد و هرگز با مردم حیله
نمىکند. حکمت چگونه به دست مىآید؟ حکمت، هدیهاى است که خداوند
به مخلصین عنایت مىفرماید. در روایات متعدّد مىخوانیم: «مَن اَخلَصَ للّه
اربعین صَباحاً ظَهرت یَنابیع الحکمة من قلبه على لسانه»، هر کس چهل شبانه
روز کارهایش خالصانه باشد، خداوند چشمههاى حکمت را از دل او به زبانش
جارى مىسازد.(227) در حدیث دیگرى مىخوانیم: کسى که در دنیا زاهد باشد
و زرق و برقها او را فریب ندهد، خداوند حکمت را در جانش مستقر
مىکند.(228) حفظ زبان، کنترل شکم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها کردن
مسائل غیر مفید، زمینههاى پیدایش حکمت است.(229) نمونههاى حکمت خداوند
در سورهى اسراء از آیه 22 تا آیه 38 دستورهایى داده و در پایان
مىفرماید: این اوامر و نواهى حکمتهایى است که پروردگارت به تو وحى کرده
است، آن دستورها عبارتند از: یکتاپرستى و دورى از شرک، احسان و احترام
به والدین به خصوص در هنگام پیرى، گفتار کریمانه وتواضع همراه با محبّت،
دعاى خیر به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولیاى خدا، فقرا و در راه ماندگان،
پرهیز از اسراف و ولخرجى، میانهروى در مصرف، پرهیز از نسلکشى و عمل
نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال یتیم، اداى حقّ مردم و دورى از کم
فروشى، پیروى نکردن از چیزى که به آن هیچ علم و آگاهى ندارى ودورى از راه
رفتن متکبّرانه. سپس مىفرماید: «ذلک مما اوحى الیک ربّک من الحکمة» این سفارشها نمونههاى حکمت الهى است. 209) کوثر، 1 - 2. 210) ابراهیم، 7. 211) تفسیر المیزان. 212) تفسیر مجمعالبیان. 213) تفسیر نورالثقلین. 214) تفسیر کشّاف. 215) تفسیر کنزالدّقائق. 216) تفسیر روح البیان. 217) امالى صدوق، ص487. 218) مفردات. 219) العمدة، ص295. 220) بحار، ج23، ص244. 221) بقره، 129 ؛ آلعمران، 164 و جمعه، 2. 222) بقره، 269. 223) بحار، ج 14، ص 316. 224) بحار، ج 67، ص 458. 225) نهجالبلاغه، حکمت 80. 226) بحار، ج 2، ص 97 و 99. 227) جامع الاخبار صدوق، ص 94. 228) بحار، ج 73، ص 48. 229) میزان الحکمة
و (یاد کن) زمانى
که لقمان به پسرش در حال موعظهى او گفت: فرزندم! چیزى را همتاى خدا قرار
نده، زیرا که شرک (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.
نکته ها
موعظه، یکى از
راههاى دعوت به حقّ است و هیچ کس از آن بىنیاز نیست. یکى از نامهاى
قرآن، موعظه است. «قد جائتکم موعظة من ربّکم»(230) و در کتابهاى حدیث،
فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مىخورد. در برخى روایات آمده است: گاهى
پیامبرصلى الله علیه وآله به جبرئیل مىفرمود: «مرا موعظه کن».(231) حضرت
علىعلیه السلام نیز گاهى به بعضى از یارانش مىفرمود: «مرا موعظه کن، زیرا
در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست».(232)230) یونس، 57. 231) مواعظ صدوق، ص 92. 232) ده گفتار، شهید مطهرى، ص 224.
پیام ها
1- شیوههاى تربیتِ فرزند را از بزرگان بیاموزیم. «و اذ قال لقمان لابنه» 2- در موعظه باید ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه کنیم. «یا بنىّ» 3- موعظه باید بر اساس حکمت باشد. «و لقد آتینا لقمان الحکمة... و هو یعظه» 4- فرزند، به نصیحت نیاز دارد. از فرزندانمان غافل نشویم. «قال لقمان لابنه» 5 - در تبلیغ، ابتدا از نزدیکان خود شروع کنیم. «قال لقمان لابنه» 6- از بهترین راههاى تربیت صحیح فرزند، گفتگوى صمیمى با اوست. «و هو یعظه یا بنىّ» 7- از رسالتهاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قال لقمان لابنه و هو یعظه» 8 - با نوجوان باید با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «و هو یعظه یا بنىّ» 9- موعظه باید با محبّت و عاطفه همراه باشد. «یا بنىّ» 10- یکى از شرایط تأثیر موعظه، احترام و شخصیّت دادن به طرف مقابل است. «یا بنىّ» 11- در ارشاد و موعظه، مسایل اصلى را در اولویّت قرار دهیم. «یعظه... لاتشرک» 12- مهمترین و محورىترین بُعد حکمت، توحید است. «آتینا لقمان الحکمة... قال... لاتشرک» 13-
شرک، بزرگترین خطر و اصلىترین مسئله است، در نزد خداوند، همهى دنیا
متاع قلیل است، «متاع الدنیا قلیل»(233)، ولى شرک ظلم عظیم است. «لظلمٌ
عظیم» یعنى اگر همهى دنیا را به کسى بدهند که مشرک شود، نباید بپذیرد. 14- مواعظ خود را با دلیل و منطق بیان کنیم. «لاتشرک... انّ الشرک لظلم عظیم» معناى شرک شرک،
معناى وسیع و گستردهاى دارد که بارزترین آن شرک به معناى بتپرستى است و
این نوع شرک، به فتواى فقها موجب خروج از جرگهى دین و سبب ارتداد انسان
مىشود. شرک معانى دیگرى نیز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غیر خدا و یا
پیروى از هواى نفس که قرآن مىفرماید: «و لقد بعثنا فى کلّ امّة رسولاً ان
اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(234) و همانا فرستادیم در هر امّتى
رسولى، که خدا را عبادت کنید و از طاغوت اجتناب کنید. یا مىخوانیم:
«أفرأیت من اتّخذ الهه هواه»(235) آیا ندیدى کسى که هواى نفس خود را خداى
خود قرار داده است. در قرآن بیش از 100 مرتبه عبارتِ «دون اللّه» و
«دونه» آمده است، یعنى اطاعت و پرستش غیر خدا شرک است. مؤمنان نیز در
مواردى که به غیر از فرمان الهى و معیارهاى الهى عمل مىکنند، از مدار
توحید خارج مىشوند. «و ما یؤمن اکثرهم باللّه الاّ و هم مشرکون»(236) یعنى
اکثر مؤمنان، مشرک نیز هستند و تکیهگاههاى غیر الهى دارند. در روایت آمده است که این گونه شرک، از حرکت مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه پوشیدهتر است. بنابراین شرک، تنها بتپرستى نیست، بلکه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرک، قبیله و هر امرى که در جهت خدا نباشد، شرک است. آثار شرک 1. حبط عمل: شرک،
کارهاى خوب انسان را از بین مىبرد، همان گونه که آتش، درختانِ سبز یک
جنگل را از بین مىبرد. قرآن، خطاب به پیامبر مىفرماید: «لئن اشرکت
لیحبطنّ عملک»(237) اگر مشرک شوى، تمام اعمالت نابود مىشود. 2. اضطراب و نگرانى: هدف
یک فرد خداپرست و موحّد، راضى کردن خداى یکتاست که زود راضى مىشود؛ امّا
کسىکه به جاى خدا در فکر راضى کردن دیگران باشد، دائماً گرفتار اضطراب و
نگرانى است. زیرا تعداد مردم زیاد است و هر کدام هم خواستهها و توقّعات
گوناگونى دارند. حضرت یوسفعلیه السلام در زندان به دوستان مشرک خود
فرمود: «أأرباب متفرّقون خیر أم اللّه الواحد القهّار»(238)، آیا چند
سرپرست و ارباب بهتر است یا یک خداى واحد. قرآن مىفرماید: مثال کسى که
از خدا جدا شود، مثال کسى است که از آسمان پرتاب شود و طعمهى انواع
پرندگان قرار گیرد و هر ذرّهى او به مکان دورى پرتاب شود. «و مَن یشرک
باللّه فکانّما خَرَّ من السماء فتَخطَفه الطیَر او تَهوى به الرّیح فى
مکان سَحیق»(239) آرى، توحید و بندگى خالص خداوند، قلعهى محکمى است که
انسان را از هدر رفتن، به هر کس دل بستن، دور هر کس چرخیدن، به هر کس امید
داشتن، تملّق و ستایش از هر کس و ترسیدن از هر کس، حفظ مىکند. در حدیث
مىخوانیم: «کلمة لاالهالاّاللّه حِصنى فمن دَخل حِصنى أمِنَ من
عذابى»(240)، توحید قلعه و دژ محکمى است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب
خداوند در امان خواهد بود. 3. اختلاف و تفرقه: در جامعهى توحیدى،
محور همه چیز خداوند است، رهبر، قانون و راه را خدا تعیین مىکند و همه دور
همان محور مىچرخند، ولى در جامعهى شرک آلود، به جاى خداى واحد،
طاغوتها، سلیقهها و راههاى متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و
تفرقه مىنماید. قرآن مىفرماید: «لاتکونوا من المشرکین . من الّذین فرّقوا
دینهم»(241) از مشرکان نباشید، از کسانى که (به خاطر سلیقههاى شخصى و
نظریّات از پیش ساخته)، عامل تفرقه مىشوند. 4. خوارى و ذلّت در قیامت: قرآن
مىفرماید: «لا تَجعل مع اللّه الهاً آخَرَ فتُلقى فى جهنّم مَلوماً
مَدحوداً»(242) با خداى واحد، معبود دیگرى قرار ندهید که با ملامت به دوزخ
پرتاب خواهید شد. نشانههاى شرک یکى از نشانههاى شرک، بهانهگیرى در برابر قانون الهى است. قرآن به بعضى از آنها اشاره نموده، مىفرماید: *
آیا هرگاه پیامبر قانونى آورد که با سلیقهى شما هماهنگ نبود، تکبّر
مىورزید؟ «أفکلّما جاءکم رسول بما لاتهوى انفسکم استکبرتم»(243) * همین که فرمان جهاد مىرسید، مىگفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادید؟ «لِمَ کتَبتَ علینا القِتال»(244) * هنگامى که غذا براى گروهى از بنىاسرائیل رسید، گفتند: چرا این غذا؟ «لن نَصبِرَ على طعام واحد»(245) * هرگاه خداوند مثالى مىزد، مىگفتند: چرا این مثال؟ «ماذا اراد اللّه بهذا مثلاً»(246) نشانهى
دیگر شرک، برترى دادن فامیل، مال، مقام و... بر اجراى دستور خداست. در آیه
24 سوره توبه مىخوانیم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فامیل،
ثروت، تجارت و مسکن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوبتر باشد،
منتظر قهر خدا باشید. شرک به قدرى خطرناک است که با وجود آن که قرآن
چهار مرتبه در کنار توحید، به احسانِ والدین سفارش کرده؛ امّا اگر والدین
فرزند خود را به غیر خدا فرا خوانند، قرآن مىفرماید: نباید از آنها اطاعت
کرد.(247) انگیزههاى شرک مردم، یا به خاطر قدرت به سراغ کسى
مىروند که قرآن مىفرماید: تمام مردم حتّى قدرت آفریدن یک مگس را ندارند،
«لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له»(248) یا به خاطر لقمه نانى به سراغ این و آن مىروند، که قرآن مىفرماید: «لایملکون لکم رزقاً»(249) یا به خاطر رسیدن به عزّت به سراغ کسى مىروند که قرآن مىفرماید: «فانّ العزّة للّه جمیعاً»(250) یا به خاطر نجات از مشکلات، دور کسى جمع مىشوند که قرآن مىفرماید: «فلایملکون کشف الضرّ عنکم»(251) و
در جاى دیگر مىفرماید: کسانى که به جاى خدا به سراغشان مىروید، بندگانى
مثل خودتان هستند: «عباد امثالکم»(252) چرا شما بهترین آفریننده را رها
مىکنید و به دیگران توجّه دارید؟ «تذرون احسن الخالقین»(253) مبارزه با شرک اوّلین
پیام و هدف تمام انبیا، مبارزه با شرک و دعوت به بندگى خالصانه خداوند
است.«ولقد بعثنا فى کلّ اُمّة رسولاً اَنِ اعبدوا اللّه واجتنبوا
الطاغوت»(254) تمام گناهان، مورد عفو قرار مىگیرد، جز شرک. «اِنّ
اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک»(255) انبیا مأمور بودند با
صراحت کامل از انواع شرکها برائت جویند.(256) شریک قرار دادن براى خداوند
مردود است، گرچه درصد آن بسیار کم باشد. اگر 99% کار براى خداوند و تنها یک
درصد آن براى غیر خدا باشد، تمام کار باطل است. چنانکه قرآن مىفرماید: «و
اعبدوا اللّه و لا تشرکوا به شیئاً»(257) نه تنها بتها و طاغوتها،
بلکه انبیا و اولیاى الهى نیز نباید شریک خداوند قرار گیرند. خداوند به
حضرت عیسى مىفرماید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را شریک خدا قرار
دهید. «أأنتَ قلتَ للناس اتّخذونى وامّى الهَین من دون اللّه»(258) شریک
دانستن براى خداوند، افترا، تهمت و گناه بزرگ است. «و مَن یشرک باللّه فقد
افترى اثماً عظیماً»(259) شرک، به قدرى منفور است که خداوند
مىفرماید: پیامبر و مؤمنان حقّ ندارند براى مشرکان، حتّى اگر از
خویشاوندانشان باشند، استغفار نمایند. «ما کان للنبىّ والّذین آمنوا اَن
یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولى قُربى»(260) اسلام، با استدلال و
منطق به مبارزه با شرک مىپردازد و مىفرماید: غیر خدا چه آفریده که شما به
آن دل بستهاید؟! «ماذا خلقوا من الارض»(261) مرگ و حیات شما به دست کیست؟
عزّت و ذلّت شما به دست کیست؟ آرى، رها کردن خداوندى که قدرت و علم
بى نهایت دارد و به سراغ افراد و اشیائى رفتن که هیچ کارى به دستشان نیست،
بزرگترین ظلم به انسانیّت است. اسیر جماد و انسان شدن و تکیه به صنعت کردن
و کمک از عاجز خواستن خردمندانه نیست. یکى از اهداف نقل داستانها و تاریخ
گذشتگان در قرآن، ریشه کن کردن رگههاى شرک است.233) نساء، 77. 234) نحل، 36. 235) جاثیه، 23. 236) یوسف، 106. 237) زمر، 65. 238) یوسف، 39. 239) حج، 31. 240) بحار، ج 49، ص 127. 241) روم، 31 و 32. 242) اسراء، 39. زمانى
شاه ایران با تکیه بر ابرقدرتها مردم ایران را سرکوب مىکرد، ولى چیزى
نگذشت که گریهکنان و با ذلّت گریخت و این است معناى آیه که مىفرماید: به
سراغ غیر خدا رفتن عاقبتى جز سرافکندگى ندارد. 243) بقره، 87. 244) نساء، 77. 245) بقره، 61. 246) بقره، 26. 247) عنکبوت، 8 و لقمان، 15. 248) حج، 73. 249) عنکبوت، 17. 250) نساء، 139. 251) اسراء، 56. 252) اعراف، 194. 253) صافّات، 125. 254) نحل، 36. 255) نساء، 48 و 116. 256) هود، 54. 257) نساء، 36. 258) مائده، 116. 259) نساء، 48. 260) توبه، 113. 261) فاطر، 40.
و ما انسان را
دربارهى پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را حمل کرد، در حالى که هر روز
ناتوانتر مىشد، (و شیر دادن) و از شیر گرفتنش در دو سال است، (به او
سفارش کردیم که) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، که بازگشت (همه) فقط به
سوى من است.
نکته ها
کلمهى «وَهن»، به معناى ضعف جسمانى است، چنانکه «توهین» به معناى تضعیفِ شخصیّت است. دایرهى
احسان، گستردهتر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت مىشود،
ولى انفاق معمولاً در کمکهاى مالى به کار مىرود. در قرآن کریم، احسان به
والدین در کنار توحید مطرح شده است. «و قَضى ربّک اَلاّ تعبدوا اِلاّ
ایّاه و بالوالدین احسانا»(262) در آیه مورد بحث، ابتدا دربارهى نیکى
به والدین سفارش شده، سپس به دوران باردارى مادر اشاره کرده تا وجدان
اخلاقى انسان را تحریک و بیدار کند و به او تذکّر دهد که گذشتهها را
فراموش نکند. همواره به یاد داشته باشد که مادرش او را حمل کرد و از شیرهى
جانش به او داد و به خاطر آسایش او از خواب و خوراک خود صرف نظر کرد که
هیچ کس حاضر نبود چنین زحمت هایى را تحمّل کند. چون حقّ مادر بیشتر در معرض
تضییع است و یا حقّ او بیش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده است. والدین و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آیهى قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در این آیه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدین.262) اسراء، 23.
پیام ها
1- از سخن حقّ پیروى کنیم، چه موعظهى بندهى خدا باشد، «لقمان» و چه وصیّت خداوند سبحان. «وصّینا» 2- همهى انسانها، در هر رتبه و شرایطى که باشند مدیون والدین هستند. «وصّینا الانسان» («الانسان»، شامل همهى مردم مىشود) 3- احترام والدین، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدین کافر را باید احسان نمود. «وصّینا الانسان بوالدیه» 4- آن که زحمت بیشترى مىکشد، باید به صورت ویژه تقدیر شود و نامش جداگانه برده شود. «والدیه - اُمّه» 5
- در فرمانهاى عمومى، باید استدلال نیز عام باشد. (چون مخاطب، همه
انسانها هستند، باردارى مادران مطرح است که مربوط به همهى مردم است و هر
انسانى مادر دارد). «حملته اُمّه» 6- به بهانه آن که کارى، وظیفهى
طبیعى فردى است، نباید از سپاس و احسان او، شانه خالى کنیم. (باردارى، امرى
طبیعى است، ولى ما مسئولیّت داریم که به مادر احترام گذاریم و از زحمات او
قدردانى کنیم). «حملته اُمّه» 7- یادى از گذشتهها کنیم تا روحیّهى شکرگزارى در ما زنده شود. «حملته اُمّه» 8
- دوران باردارى و شیردادن، از عوامل پدیدآورندهى حقوق مادر بر فرزند و
مهمترین دوران شکلگیرى شخصیّت فرزند است. «حملة اُمّه... و فصاله» 9-
جدا کردن کودک از شیر مىتواند در خلال دو سال باشد و واجب نیست بعد از
پایان دو سال باشد. (کلمهى «فصال»، به معناى بازگرفتن کودک از شیر است و
«فى عامین»، نشان آن است که در لابلاى دو سال نیز مىتوان کودک را از شیر
گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.) 10- تحمّل سختى در راه انجام
وظیفه، سرچشمهى پیدایش حقوق فوق العاده است. کسانى که با وجود ضعف و خستگى
بار مسئولیّتى را بر دوش مىکشند، حقّ بیشترى بر انسان دارند. «وهناً على
وهن» 11- سپاسگزارى از والدین، از جایگاه والایى نزد خداوند برخوردار
است. «ان اشکر لى و لوالدیک» بعد از شکر خداوند، تشّکر از والدین مطرح است.
12- سرانجام همهى ما به سوى خداست، پس از ناسپاسى نسبت به والدین بترسیم. «الىّ المصیر» 13- ایمان به رستاخیز، انگیزهى عمل صالح از جمله احسان به والدین است. «الىّ المصیر» 14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدین مقدّم است. «ان اشکر لى و لوالدیک» تشکّر و احسان به والدین، ما را از خداوند غافل نکند. در پایانِ پیامهاى این آیه، به طور گذرا به دو بحثِ احسان به والدین و شکر خداوند، اشاره اجمالى داریم: احسان به والدین در
آیههاى 83 سورهى بقره، 36 سورهى نساء ، 151 سورهى انعام و 23 سورهى
اسراء در رابطه با احسان به والدین سفارش شده، ولى در سورهى لقمان، احسان
به والدین به صورت وصیّت الهى مطرح شده است. در موارد متعدّدى از قرآن،
تشکّر از والدین در کنار تشکّر از خدا مطرح شده و در بعضى موارد نیز به
زحمات طاقت فرساى مادر اشاره شده است. جایگاه والدین به قدرى بلند است
که در آیهى بعد مىفرماید: اگر والدین تلاش کردند تو را به سوى شرک گرایش
دهند، از آنان اطاعت نکن، ولى باز هم رفتار نیکوى خود را با آنان قطع نکن.
یعنى حتّى در مواردى که نباید از آنان اطاعت کرد، نباید آنها را ترک کرد. آرى، احترام به والدین از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت. در روایات مىخوانیم که احسان به والدین در همه حال لازم است، خوب باشند یا بد، زنده باشند یا مرده. پیامبر
را دیدند که از خواهر رضاعى خود بیش از برادر رضاعىاش احترام مىگیرد،
دلیل آن را پرسیدند، حضرت فرمود: «چون این خواهر بیشتر به والدینش احترام
مىگذارد».(263) در قرآن مىخوانیم که حضرت یحیى و حضرت عیسىعلیهما السلام هر دو مأمور بودند به مادران خویش احترام گذارند.(264) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: «بعد از نماز اوّل وقت، کارى بهتر از احترام به والدین نیست».(265) در
کربلا، پدرى را شهید کردند و فرزندش به یارى امام برخواست. امام حسینعلیه
السلام به فرزند فرمود: «برگرد، زیرا مادرت داغ شوهر دیده و شاید تحمّل
داغ تو را نداشته باشد. جوان گفت: مادرم مرا به میدان فرستاده است».(266) گستره
و اگر آن دو (پدر و
مادر) تلاش کردند چیزى را که بدان علم ندارى، شریک من سازى، از آنان فرمان
مبر، ولى با آنان در دنیا به نیکى رفتار کن، و راه کسى را پیروى کن که به
سوى من باز آمده است، پس بازگشت شما به سوى من است، من شما را به آنچه عمل
مىکردید آگاه خواهم ساخت.
نکته ها
در قرآن، سه نوع اطاعت داریم: 1. اطاعت مطلق نسبت به خداوند، پیامبر و اولى الامر. «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم»(283) 2.
عدم اطاعت مطلق از کافران، منافقان، مفسدان، گناهکاران، ظالمان و... .«و
لاتطع الکافرین و المنافقین»(284)، «لاتطع منهم آثماً أو کفوراً»(285)، «لا
تتّبع سبیل المفسدین»(286) 3. اطاعت مشروط نسبت به والدین؛ یعنى اگر
دستورهاى مفید یا مباح دادند، لازم است پیروى کنیم؛ امّا اگر تلاش کردند
فرزند را به غیر خدا فراخوانند نباید اطاعت کرد.283) نساء، 59. 284) احزاب، 1. 285) انسان، 24. 286) ص، 26.
پیام ها
1- انسان به طور فطرى گرایش توحیدى دارد و دیگران براى مشرک کردن او تلاش مىکنند. «جاهداک» 2-
در کنار بیان کلیّات، به تبصرهها نیز توجّه داشته باشیم. (در کنار سفارش
به اطاعت از والدین «وَصّینا الانسان»، به انحرافات احتمالى والدین نیز
توجّه شده است). «جاهداک على ان تشرک» 3- شرک، هیچ گونه منطق علمى ندارد. «لیس لک به علم» 4- تقلید کورکورانه ممنوع است. «ما لیس لک به علم فلا تطعهما» 5 - حقّ خدا، بر هر حقّى از جمله حقّ والدین، مقدّم است. «فلاتطعهما» 6- هرگاه الگویى را از کسى مىگیریم، الگوى مناسب دیگرى را جایگزین آن کنیم. «فلاتطعهما - واتبع» 7- در موارد انحرافى، اطاعت از والدین لازم نیست، ولى زندگى عادّى را باید حفظ کرد. «فلا تطعهما و صاحبهما فىالدنیا معروفا» 8 - همزیستى مسالمتآمیز با غیر مسلمانان، بدون تبعیّت از فرهنگ آنان جایز است. «فلاتطعهما و صاحبهما... معروفا» 9- کار خوب و معروف در هیچ حالى نباید ترک شود. «صاحبهما فىالدنیا معروفا» 10- تا آخر عمر باید با والدین به نیکى رفتار کرد. (حتّى با والدین مشرک) «صاحبهما فىالدنیا معروفا» 11- انسانهاى خدایى، شایسته الگو شدن هستند. «واتّبع سبیل مَن اناب الىّ» 12-
گاهى در انتخاب عقیده و رفتار در خانواده، تفکیک لازم است؛ در زندگى دنیوى
همراه با والدین، ولى در پیروى کردن، راه پاکان و صالحان. «واتّبع سبیل
مَن اَناب الىّ» 13- ایمان به معاد، ضامن اصلاح امور و اطاعت انسان از راه خداست. «الىَّ مرجعکم» 14- قیامت عرصهى حضور انسانها در محضر الهى است. «الىَّ مرجعکم فاُنبّئکم»
اى فرزندم! اگر
(عمل تو) همسنگ دانهى خردلى باشد و در دل تخته سنگى یا در آسمانها یا در
زمین نهفته باشد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مىآورد، زیرا که
خداوند دقیق و آگاه است.
نکته ها
«خردل» گیاهى است با دانههاى سیاه رنگ و بسیار کوچک که دانههاى آن در کوچکى و حقارت ضربالمثل است.
پیام ها
1- توجّه دادن فرزند به علم و قدرت الهى، نشانهى حکمت است. «آتینا لقمان الحکمة... یا بنىّ...» 2-
در موعظه، براى هر توصیهاى نام مخاطب را تکرار کنیم. (تکرار «یا بُنىّ»
در این سوره و تکرار «یا ابت» در سورهى مریم آیات 40 تا 45). 3- ایمان انسان به حضور عملش در قیامت، سرچشمهى اصلاح اوست. «اِن تک مثقال حبّة... یأت بها اللّه» 4- در یک ارزیابى و نظارت کامل، باید کوچکترین کارها نیز مورد توجّه قرار گیرد. «مثقال حبّة من خردل» 5 - کوچکى، «خَردَل» سفتى، «صَخرَة» دورى و ناپیدایى، «السّموات، الارض»، در علم الهى و قدرت احضار عمل اثرى ندارد. «یأت بها اللّه» 6- خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز تواناست. «یأت بها اللّه... لطیف خبیر» 7- اعمال انسان، در این جهان از بین نمىرود. «یأت بها اللّه» 8 - حسابرسى خداوند دقیق است، زیرا او لطیف است. «لطیفٌ خبیر»
فرزندم! نماز را
برپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر آنچه از سختىها به تو
مىرسد مقاومت کن که این (صبر) از امور واجب و مهم است.
نکته ها
مراد از «عَزم» در اینجا، یا عزم و ارادهى قطعى خداوند بر انجام این امور است و یا لزوم عزم و تصمیم جدّى انسان بر انجام آنها. با
این که در قرآن، 28 مورد در کنار نماز از زکات یاد شده؛ امّا در این جا
کنار نماز امر به معروف ذکر شده است. شاید به خاطر آن که در این آیه مورد
خطاب فرزند است وفرزندان معمولاً ثروتى ندارند که زکات بپردازند. «أقم
الصّلاة وامر بالمعروف» حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: در مشقت و سختىهایى که در راه امر به معروف و نهى از منکر به تو مىرسد، صبر کن.(287) صبر،
گاهى در برابر مصیبت است، «و بشّرالصّابرین . الّذین اذا أصابتهم
مصیبة»(288) گاهى در برابر انجام وظیفه، «وامر بالمعروف و انه عن المنکر
واصبر على ما أصابک) و گاهى در برابر گناه، چنانکه یوسف در زندان گفت: «ربّ
السّجن أحبّ الىّ...» پروردگار! زندان نزد من بهتر از ارتکاب گناهى است که
مرا به آن مىخوانند، تا آنجا که فرمود: «انّه مَن یتّق و یصبر فانّ اللّه
لا یضیع اجر المحسنین»(289)287) تفسیر مجمعالبیان. 288) بقره، 156 - 155. 289) یوسف، 90.
پیام ها
1- یکى از وظایف والدین نسبت به فرزندان، سفارش به نماز است. «یا بُنىّ أَقِم الصّلاة» 2- پاکسازى درونى را با دورى از شرک و بازسازى روحى را با نماز آغاز کنیم. «لاتشرک... اقم الصلاة» 3-
وجوب امر به معروف و نماز، مخصوص دین اسلام نیست. (قبل از اسلام نیز،
لقمان سفارش به نماز کرده است) «یا بُنىّ أقم الصّلاة وامر بالمعروف» 4-
فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز، مؤمن و خدایى، و از طریق سفارش به
امر به معروف و نهى از منکر، افرادى مسئول و اجتماعى تربیت کنیم. «یا بُنىّ
أقم الصّلاة وامر بالمعروف» 5 - آگاهى فرزندان خود را به قدرى بالا
ببریم که معروفها و منکرها را بشناسند تا بتوانند امر و نهى کنند. «یا
بُنىّ - وَ امُر - وَ انْهَ» 6- بعد از توجّه به مبدأ و معاد، مهمترین عمل، نماز است. «أقم الصّلاة» 7-
کسى که مىخواهد در جامعه امر و نهى کند و قهراً با هوسهاى مردم درگیر
شود، باید به وسیلهى نماز خودسازى و خود را از ایمان سیراب کند. «أقم
الصّلاة وامر بالمعروف» 8 - فرزندان خود را آمر به معروف و ناهى از منکر بار آوریم. «وامر بالمعروف...» 9-
امر به معروف، همیشه قبل از نهى از منکر است. «وامر بالمعروف وانه عن
المنکر» رشد معروفها در جامعه، مانع بروز بسیارى از منکرات مىگردد. 10-
در مسیر حقّ بودن کافى نیست، لازم است دیگران را نیز به مسیر حقّ دعوت
کنیم. «وامر بالمعروف» چنانکه در سوره عصر مىخوانیم: «الّذین آمنوا و
عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ» 11- در تبلیغ دین و اجراى فریضهى
امر به معروف و نهى از منکر، باید صبر و سعهى صدر داشته باشیم. «واصبر على
ما أصابک» نهى از منکر، با تلخىها و نیشزدنهاى گناهکاران همراه است،
مبادا عقبنشینى کنیم. 12- پدر حکیم، رسیدن سختى به فرزندش را مىپذیرد
و فرمان صبر مىدهد، ولى ضربه به مکتبش را که سکوت در برابر فساد باشد،
هرگز. «و انه عن المنکر و اصبر على ما أصابک» 13- امر به معروف و نهى
از منکر از مسایل مهم است و صبر در برابر آنچه در این راه به انسان مىرسد
ارزش دارد. «انّ ذلک من عزم الامور» سیمایى از نماز به مناسبت سفارش به نماز و امر به معروف در این آیه، اکنون به توضیح مختصرى پیرامون این دو فریضه مىپردازیم: * نماز، سادهترین، عمیقترین و زیباترین رابطهى انسان با خداوند است که در تمام ادیان آسمانى بوده است. *
نماز، تنها عبادتى است که سفارش شده قبل از آن، خوش صداترین افراد بر
بالاى بلندى رفته و با صداى بلند، شعارِ «حىّ على الصّلاة، حىّ على الفلاح،
حىّ على خیرالعمل» را سر دهند، با اذانِ خود سکوت را بشکنند و یک دوره
اندیشههاى ناب اسلامى را اعلام و غافلان را بیدار کنند. * نماز به
قدرى مهم است که حضرت ابراهیمعلیه السلام هدف خود را از اِسکان زن و
فرزندش در صحراى بىآب و گیاه مکّه، اقامهى نماز معرّفى مىکند، نه انجام
مراسم حج. * امام حسینعلیه السلام ظهر عاشورا براى اقامهى دو رکعت نماز، سینهى خود را سپر تیرهاى دشمن قرار داد. *
قرآن، به حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهما السلام دستور مىدهد که مسجد
الحرام را براى نمازگزاران آماده و تطهیر نمایند. آرى، نماز به قدرى مهم
است که زکریّا و مریم و ابراهیم و اسماعیلعلیهم السلام خادم مسجد و محل
برپایى نماز بودهاند. * نماز، کلید قبولى تمام اعمال است و
امیرالمؤمنینعلیه السلام به استاندارش مىفرماید: بهترین وقت خود را براى
نماز قرار بده و آگاه باش که تمام کارهاى تو در پرتو نمازت قبول
مىشود.(290) * نماز، یاد خداست و یاد خدا، تنها آرامبخش دلهاست. * نماز، در بیشتر سورههاى قرآن، از بزرگترین سوره (بقره) تا کوچکترین آن (کوثر) مطرح است. *
نماز، از هنگام تولّد در زایشگاه که در گوش نوزاد اذان و اقامه مىگویند
تا پس از مرگ که در گورستان بر مرده نماز مىخوانند، جلوه مىکند. * هم
براى حوادث زمینى مانند زلزله و بادهاى ترسآور آمده و هم براى حوادث
آسمانى مانند خسوف و کسوف، نماز آیات واجب گشته و حتّى براى طلب باران،
نماز باران آمده است. * نماز، انسان را از انجام بسیارى منکرات و زشتىها باز مىدارد.(291) در نماز، تمام کمالات به چشم مىخورد که ما چند نمونه از آن را بیان مىکنیم: * نظافت و بهداشت را در مسواک زدن، وضو، غسل و پاک بودن بدن و لباس مىبینیم. * جرأت، جسارت و فریاد زدن را از اذان مىآموزیم. * حضور در صحنه را از اجتماع در مساجد یاد مىگیریم. * توجّه به عدالت را در انتخاب امام جماعت عادل مىیابیم. * توجّه به ارزشها و کمالات را از کسانى که در صف اوّل مىایستند، به دست مىآوریم. *
جهتگیرى مستقل را در قبله احساس مىکنیم. آرى، یهودیان به سویى و مسیحیان
به سوى دیگر مراسم عبادى خود را انجام مىدهند و مسلمانان باید مستقل
باشند و لذا به فرمان قرآن، کعبه، قبلهى مستقل مسلمانان مىشود، تا
استقلال در جهتگیرى آنان حفظ شود. * مراعات حقوق دیگران را در این مىبینیم که حتّى یک نخ غصبى، نباید در لباس نمازگزار باشد. * توجّه به سیاست را آنجا احساس مىکنیم که در روایات مىخوانیم: نمازى که همراه با پذیرش ولایت امام معصوم نباشد، قبول نیست. *
توجّه به نظم را در صفهاى منظّم نماز جماعت و توجّه به شهدا را در تربت
کربلا و توجّه به بهداشت محیط را در سفارشهایى که براى پاکى و نظافت مسجد و
مسجدىها داده شده است، مىبینیم. * توجّه به خدا را در تمام نماز،
توجّه به معاد را در «مالک یوم الدین»، توجّه به انتخاب راه را در «اهدنا
الصراط المستقیم»، انتخاب همراهان خوب را در «صراط الّذین انعمت علیهم»،
پرهیز از منحرفان و غضب شدگان را در «غیر المغضوب علیهم و لاالضّالّین»،
توجّه به نبوّت و اهلبیت پیامبرصلى الله علیه وآله را در تشهّد و توجّه به
پاکان و صالحان را در «السلام علینا و على عباد اللّه الصالحین» مىبینیم. * توجّه به تغذیهى سالم را آنجا مىبینیم که در حدیث آمده است: اگر کسى مشروبات الکلى مصرف کند، تا چهل روز نمازش قبول نیست. *
آراستگى ظاهر را آنجا مىبینیم که سفارش کردهاند از بهترین لباس، عطر و
زینت در نماز استفاده کنیم و حتّى زنها وسایل زینتى خود را در نماز همراه
داشته باشند. * توجّه به همسر را آنجا مىبینیم که در حدیث مىخوانیم:
اگر میان زن و شوهرى کدورت باشد و یا یکدیگر را بیازارند و بد زبانى کنند،
نماز هیچ کدام پذیرفته نیست. اینها گوشهاى از آثار و توجّهاتى بود که
در ضمن نماز به آن متذکّر مىشویم. امام خمینىقدس سره فرمود: «نماز،
کارخانهى انسانسازى است». امر به معروف و نهى از منکر امر به معروف، یعنى سفارش به خوبىها و نهى از منکر، یعنى بازداشتن از بدىها. انجام این دو امر مهم نیاز به سنّ خاصّى ندارد، زیرا لقمان به فرزندش مىگوید: «یا بنّى أقم الصّلاة و امر بالمعروف...» امر
به معروف، نشانهى عشق به مکتب، عشق به مردم، علاقه به سلامتى جامعه و
نشانهى آزادى بیان، غیرت دینى، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانهى فطرت
بیدار و نظارت عمومى و حضور در صحنه است. امر به معروف و نهى از منکر،
سبب تشویق نیکوکاران، آگاه کردن افراد جاهل، هشدار براى جلوگیرى از خلاف و
ایجاد نوعى انضباط اجتماعى است. قرآن مىفرماید: شما مسلمانان بهترین امّت
هستید، زیرا امر به معروف و نهى از منکر مىکنید.(292) حضرت علىعلیه
السلام مىفرماید: امر به معروف و نهى از منکر، مصلحت عامّه است.(293)
چنانکه در حدیث دیگر مىخوانیم: کسى که جلوى منکر را نگیرد، مانند کسى است
که مجروحى را در جاده رها کند تا بمیرد.(294) پیامبرانى همچون حضرت داود و حضرت عیسىعلیهما السلام به کسانى که نهى از منکر نمىکنند، لعنت فرستادهاند.(295) قیام
امام حسین علیه السلام براى امر به معروف و نهى از منکر بود. «انما خرجتُ
لطلب الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر»(296) در حدیث مىخوانیم: به واسطهى امر به معروف و نهى از منکر، تمام واجبات به پا داشته مىشود.(297) قرآن مىفرماید: اگر در مجلسى به آیات الهى توهین مىشود، جلسه را به عنوان اعتراض ترک کنید تا مسیر بحث عوض شود.(298) انسان باید هم در دل از انجام گناه ناراحت باشد، هم با زبان، آن را نهى کند و هم با اِعمال قدرت و قانون، مانع انجام آن شود. اگر
کسى را به کار خوبى دعوت کردیم، در پاداش کارهاى خوب او نیز شریک هستیم،
ولى اگر در برابر فساد، انحراف و گناه ساکت نشستیم، به تدریج فساد رشد
مىکند و افراد فاسد و مفسد بر مردم حاکم خواهند شد. سکوت و بى تفاوتى
در مقابل گناه، سبب مىشود که گناه کردن عادّى شود، گنهکار جرأت پیدا کند،
ما سنگدل شویم، شیطان راضى گردد و خدا بر ما غضب نماید. امر به معروف و نهى از منکر، دو وظیفهى الهى است و توهّماتى از این قبیل که: گناه
دیگران کارى به ما ندارد، آزادى مردم را سلب نکنیم، من اهل ترس وخجالت
هستم، با یک گل که بهار نمىشود، عیسى به دین خود موسى به دین خود، ما را
در یک قبر قرار نمىدهند، دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟ با نهى
از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست مىدهم، و امثال آن، نمىتوانند
این تکلیف را از دوش ما بردارند. البتّه امر به معروف و نهى از منکر باید
آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه وحتّى المقدور مخفیانه باشد. گاهى باید خودمان بگوییم، ولى آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمىشود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند. حتّى اگر براى مدّت کوتاهى مىتوان جلوى فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار مىتوان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد. 290) نهجالبلاغه، نامه 27. 291) عنکبوت، 45. 292) آل عمران، 110. 293) نهج البلاغه، حکمت 252. 294) کنز العمّال، ج 3، ص 170. 295) مائده، 78. 296) بحار، ج 44، ص 328. 297) کافى، ج 5، ص 55 . 298) نساء، 140 و انعام، 67.
و روى خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد.
نکته ها
«تَصعیر»، نوعى
بیمارى است که شتر به آن گرفتار مىشود و گردنش کج مىشود. لقمان به فرزندش
مىگوید: تو بر اساس تکبّر مثل شترِ بیمار، گردنت را با مردم کج نکن. «مَرَح»، به معناى شادى زیاد است که در اثر مال و مقام به دست مىآید. «مُختال» به کسى گویند که بر اساس خیال و توهّم خود را برتر مىداند، و «فَخور» به معناى فخرفروش است. تکبّر، هم توهین به مردم است، هم زمینه ساز رشد کدورتهاى جدید و هم تحریک کنندهى کینههاى درونى قدیم. در حدیث مىخوانیم: هر کس با تکبّر در زمین راه رود، زمین و هر موجودى که زیر و روى آن است، او را لعنت مىکنند.(299)299) تفسیر نورالثقلین.
پیام ها
1- با مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، با خوشرویى رفتار کنیم. «لاتصعّر خدّک للنّاس» 2- تکبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن. «لاتمش فى الارض مرحا» 3- از عامل خشنودى خداوند براى تشویق و از ناخشنودى او براى ترک زشتىها و گناهان استفاده کنیم. «انّ اللّه لایحبّ» 4- به موهومات، خیالات و بلندپروازىها خود را گرفتار نسازیم. «مُختال» 5 - بر مردم فخر فروشى نکنیم. «انّ اللّه لایحبّ کلّ مُختال فَخور» تواضع در
این آیه لقمان به فرزندش مىگوید: در زمین متکبرانه راه نرو «لاتمش فى
الارض مرحاً» و در سورهى فرقان، اوّلین نشانهى بندگان خوب خدا، حرکت
متواضعانهى آنهاست.«و عباد الرّحمن الّذین یمشون على الارض هَونا»(300) یکى
از اسرار نماز که در سجدهى آن بلندترین نقطه بدن را (حداقل در هر شبانه
روز 34 مرتبه در هفده رکعت نماز واجب) روى خاک مىگزاریم، دورى از تکبّر،
غرور و تواضع در برابر خداوند است. گرچه تواضع در برابر تمام انسانها
لازم است؛ امّا در برابر والدین، استاد و مؤمنان لازمتر است. تواضع در
برابر مؤمنان، از نشانههاى برجستهى اهل ایمان است. «اذّلة على
المؤمنین»(301) بر خلاف تقاضاى متکبّران که پیشنهاد دور کردن فقرا را
از انبیا داشتند، آن بزرگواران مىفرمودند: ما هرگز آنان را طرد نمىکنیم.
«و ما انا بطارد الّذین آمنوا»(302) انسانِ ضعیف و ناتوانى که از خاک و نطفه آفریده شده، و در آینده نیز مردارى بیش نخواهد بود، چرا تکبّر مىکند؟! مگر علم محدود او با فراموشى آسیبپذیر نیست؟! مگر زیبایى، قدرت، شهرت و ثروت او، زوالپذیر نیست؟! مگر بیمارى، فقر و مرگ را در جامعه ندیده است؟! مگر توانایىهاى او نابود شدنى نیست؟! پس
براى چه تکبّر مىکند؟! قرآن مىفرماید: متکبّرانه راه نروید که زمین
سوارخ نمىشود، گردنکشى نکنید که از کوهها بلندتر نمىشوید. «ولاتَمشِفى
الارض مَرحاً اِنّک لن تَخرق الارض و لن تَبلغ الجبال طولا»(303) نمونههایى از تواضع اولیاى الهى 1.
شخص اوّل آفرینش که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است، آنگونه مىنشست
که هیچ امتیازى بر دیگران نداشت و افرادى که وارد مجلس مىشدند و حضرت را
نمىشناختند، مىپرسیدند: کدام یک از شما پیامبر است؟ «ایّکم رسول
اللّه»(304) 2. در سفرى که براى تهیه غذا هر کس کارى را به عهده گرفت، پیامبر نیز کارى را به عهده گرفت و فرمود: «جمع کردن هیزم با من».(305) 3.
همین که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله دیدند براى نشستنِ بعضى فرش نیست،
عباى خود را دادند تا چند نفرى روى عباى حضرت بنشینند.(306) پوشیدن
لباس ساده، سوار شدن بر الاغ برهنه، شیر دوشیدن، همنشینى با بردگان، سلام
کردن به اطفال، وصله کردن کفش و لباس، پذیرفتن دعوت مردم، جارو کردن منزل،
دست دادن به تمام افراد و سبک نشمردن غذا از سیرههاى حضرت بود.(307) 4.
برخى شیعیان خواستند به احترام امام صادقعلیه السلام حمّام را خلوت و به
اصطلاح قُرق کنند، حضرت اجازه نداد و فرمود: «لا حاجة لى فى ذلک المؤمن
اَخفّ من ذلک» نیازى به این کار نیست، زندگى مؤمن سادهتر از این تشریفات
است.(308) 5. هر چه اصرار کردند که سفرهى امام رضاعلیه السلام از سفره غلامان جدا باشد، آن حضرت نپذیرفت.(309) 6.
شخصى در حمّام، امام رضاعلیه السلام را نشناخت و از او خواست تا او را
کیسه بکشد، حضرت بدون معرّفى خود و با کمال وقار تقاضاى او را قبول کرد.
همین که آن شخص حضرت را شناخت، شروع به عذرخواهى کرد، حضرت او را دلدارى
دادند.(310) از نشانههاى تواضع، پذیرفتن پیشنهاد و انتقاد دیگران و نشستن در پایینتر از جایى است که در شأن اوست.300) فرقان، 63. 301) مائده، 54. 302) هود، 29. 303) اسراء، 37. 304) بحار، ج47، ص 47. 305) بحار، ج47، سیره پیامبر. 306) بحار، ج 16، ص 235. 307) بحار، ج 16، ص 155 و بحار، ج 73، ص 208. 308) بحار، ج 47، ص 47. 309) کودک، فلسفى، ج 2، ص 457. 310) بحار، ج 49، ص 99.
و در راه رفتن (و رفتارت)، میانهرو باش و از صدایت بکاه، زیرا که ناخوشترین صداها، آواز خران است.
نکته ها
امام حسن علیه السلام مىفرماید: تند راه رفتن، ارزش مؤمن را کم مىکند.(311) در حدیث مىخوانیم: در دعوت مردم به سوى خداوند و تلاوت قرآن، بلند کردن صدا اشکال ندارد.(312) در سفارشهاى لقمان، نُه امر، سه نهى و هفت دلیل براى این امر و نهىها آمده است: نه
امر: 1. نیکى به والدین. 2. تشّکر از خدا و والدین. 3. مصاحبت همراه با
نیکى به والدین. 4. پیروى از راه مؤمنان و تائبان. 5. برپا داشتن نماز. 6.
امر به معروف. 7. نهى از منکر. 8. اعتدال در حرکت. 9. پایین آوردن صدا در
سخن گفتن. و امّا سه نهى: 1. نهى از شرک. 2. نهى از روى گردانى از مردم. 3. نهى از راه رفتن با تکبّر. و امّا هفت دلیل: 1. چون شکرگزارى انسان به نفع خود اوست، پس شکرگزار باشید. «و من یشکر فانّما یشکر لنفسه» 2. چون شرک، ظلم بزرگى است، پس شرک نورزید. «ان الشرک لظلمٌ عظیم» 3. چون بازگشت همه به سوى اوست و باید پاسخگو باشید، پس به والدین احترام بگذارید. «اِلىَّ المصیر»، «الىّ مرجعکم» 4. چون خداوند بر همه چیز آگاه است، پس مواظب اعمال خود باشید. «ان اللّه لطیف خبیر» 5. چون شکیبایى از کارهاى با اهمیّت است، پس صابر باشید. «ان ذلک من عزم الامور» 6. چون خداوند متکبّران را دوست ندارد، پس تکبّر نورزید. «انّ اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور» 7. چون بدترین صداها، صداى بلند خران است، پس صداى خود را بلند نکنید. «انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر»311) تفسیر نورالثقلین. 312) تفسیر نورالثقلین.
پیام ها
1- اسلام، دین جامعى است و حتّى براى راه رفتن دستور و برنامه دارد. «واقصد فى مشیک» 2- در آیین الهى، عقاید و اخلاق در کنار هم مطرح است. «لاتشرک باللّه... واقصد فى مشیک» 3- میانهروى، دورى از افراط وتفریط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است. «واقصد فى مشیک» 4- نه فقط در راه رفتن، بلکه در همهى کارها میانه روى را مراعات کنیم. «واقصد فى مشیک» 5 - صداى خود را کوتاه کنیم، از فریاد بیهوده بپرهیزیم و بیانى نرم و آرام داشته باشیم. «واغضض من صوتک» 6- فریاد کشیدن و بلند کردن صدا، امرى ناپسند و نکوهیده است. «واغضض من صوتک انّ انکر الاصوات لصوت الحمیر»
آیا ندیدید که
خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است براى شما مسخّر کرده، و
نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را بر شما سرازیر کرده است، ولى بعضى از مردم
بدون هیچ دانش و هدایتى و بدون هیچ کتاب روشنگرى، دربارهى خداوند به جدال و
ستیز مىپردازند.
نکته ها
«اِسباغ» به معناى گسترانیدن و توسعه دادن است. در
این آیه به دو گونه نعمت اشاره شده است، نعمت ظاهرى مانند: سلامتى، روزى،
زیبایى و امثال اینها و نعمت باطنى مانند: ایمان، معرفت، اطمینان، حسن خلق،
امداد غیبى، علم، فطرت، ولایت و... . شاید بتوان گفت: مراد از علم در
آیه، استدلال عقلى و مراد از هدایت، هدایتهاى فطرى و مراد از کتاب، وحى
الهى است، که برخى افراد بدون استناد به هیچ یک از عقل، فطرت و وحى،
دربارهى خدا سخن مىگویند و اظهار نظر مىکنند.
پیام ها
1- بىتوجّهى به آفریدهها و نقش آنها در زندگى بشر، سبب سرزنش و توبیخ است. «ألم تروا» سعدى مىگوید: این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار 2- تمام آفریدهها هدفدار و به خاطر بهرهگیرى انسان است. «سخّر لکم» 3- انسان قادر است آنچه را در آسمان و زمین است، به تسخیر خود درآورد. «سخّر لکم» 4- نعمتهاى الهى، هم گسترده وفراوان است، «اسبغ» هم در دسترس بندگان، «علیکم» و هم متنّوع. «ظاهرة و باطنة» 5 - نباید از نعمتهاى باطنى خداوند غفلت کنیم و به آنها بىتوجّه باشیم. «ألم تروا... باطنة» 6-
علىرغم گستردکى و فراوانى نعمتها، انسان دربارهى خدا مجادله مىکند و
این نوعى کفران نعمت است. «اسبغ علیکم نعمه... یجادل فى اللّه» 7-
جدالِ منطقى نیکوست، «و جادلهم بالّتى هى احسن»(313) ولى جدالى که بدون
پشتوانهى علمى و به دور از هدایت الهى و مخالف با کتاب خدا باشد، بىارزش
است.(314) «یجادل فى اللّه بغیر علم و لاهُدىً و لاکتاب منیر» 8 - در جهانبینى الهى، عقل، فطرت و وحى، منابع معتبر شناخت هستند، نه غیر آن. «علمٍ، هدىً، کتابٍ منیر»313) نحل، 125. 314)
ملاّصدرا در کتاب اسفار خود مىگوید: «تبّاً لفلسفة تخالف الکتاب و
السنّة»، نابود باد آن فلسفهاى که با کتاب و سنّت مخالفت کند.
و هرگاه به آنان
گفته شود: آنچه را خدا نازل کرده پیروى کنید. گویند: بلکه ما آنچه را
پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروى خواهیم کرد. آیا اگرشیطان آنان را به
عذاب فروزان فرا خواند (باز هم باید از او تبعیّت کنند)؟!
نکته ها
کلمهى «قیل»،
نشانهى شدّت تعصّب کافران است، یعنى هر حرف حقّى از هر گویندهاى باشد،
آنان لجاجت مىکنند و نمىپذیرند و کارى به گوینده ندارند. «قیل لهم»
پیام ها
1- نمونهى جدال ناروا، تعصّب بر افکار باطل نیاکان است. «یجادل فى اللّه بغیر علم... قالوا بل نتّبع ما وجدنا علیه آبائنا» 2- پیروى از وحى و آنچه از جانب خداوند است، لازم است. «اتّبعوا ما انزل اللّه» 3- با دعوت منحرفان به حقّ، با آنان اتمام حجّت کنیم. «قیل لهم» 4- براى انسان دو راه وجود دارد: الف: راه خدا، «ما انزل اللّه» ب: راه شیطان. «الشّیطان یدعوهم الى عذاب السّعیر» 5 - عقاید نیاکان، در سرنوشت نسل آینده مؤثّر است. «وجدنا علیه آباءنا» 6-
تقلید و تعصّبِ کورکورانه ممنوع. «وجدنا علیه آباءنا... او لو کان» (تعصّب
نارواى خویشاوندى، از موانع حقّپذیرى و رشد اندیشه است) 7- محیط، جامعه و تاریخ، در انتخاب راه مؤثّر است. «وجدنا علیه آباءنا» (انسان باید با نور علم، عقل و وحى، حرکت کند تا هر کجا در محیط، جامعه و تاریخ، انحراف دید، از آن پرهیز کند.) 8 - منطق حقّ، اصل است، نه ملّىگرایى وعقاید ورفتار نیاکان. «أولو کان الشّیطان...» 9- شیطان به طور مستمرّ، انسان را به باطل مىخواند. «کان الشّیطان یدعوهم» 10- هر راهى جز وحى، بیراهه است و به عذاب دوزخ منتهى مىشود. «یدعوهم الى عذاب السّعیر» 11- سرانجام پیروى از افکار پوچ نیاکان، دوزخ است. «عذاب السّعیر»
و هر کس روى خود
را (به حقیقت) به سوى خدا کند، در حالى که نیکوکار باشد، پس بى تردید به
دستگیره (و رشتهى) محکمى چنگ زده، و پایان همهى کارها به سوى اوست.
نکته ها
در قرآن یکصد و چهل مرتبه، کلماتى از ریشهى «سِلْم» بکار رفته و واژههایى همچون سلام، اسلام و مسلم از این مادّه است. در
آیه قبل خواندیم که گروهى از مردم به نیاکان منحرف خود دلبسته وبه آنان
رومىکنند؛ در این آیه مىخوانیم: نیکان و پاکان، به خداى متعال دل
مىبندند و به سوى او رو مىکنند. در آیه قبل، دعوت شیطان از مردم و
کشاندن آنان به سوى دوزخ مطرح شد؛ این آیه راه نجات از وسوسههاى شیطان را
تسلیم خدا شدن و انجام کار نیک مىداند. تسلیم غیر خدا بودن، بردگى و
اسارت است، ولى تسلیم خدا بودن، آزادى و رشد است. چنانکه قرآن مىفرماید:
«فمَن اَسلم فاولئک تَحَرَّوا رَشَداً»(315) راستى اگر تمام هستى تسلیم
خدایند، چرا ما نباید تسلیم او باشیم؟! قرآن مىفرماید: «أ فغیر دین اللّه
یبغون و له اسلم مَن فى السّموات و الارض»(316) آیا به سراغ غیر خدا
مىروید در حالى که هر کس در آسمانها و زمین است، تسلیم اوست. خداوند،
فرمانِ تسلیمِ بشر را صادر فرموده است، «فله اَسلِموا»(317) پیامبر نیز
باید تسلیم خدا باشد، «اُمرت أن أکون أوّل من أسلم»(318) در این آیه نیز
مىفرماید: «و مَن یُسلم وجهه الى اللّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة
الوثقى» هر نیکوکارى که خالصانه جهتگیرى الهى داشته باشد، به ریسمان محکمى
چنگ زده است. در آیهاى دیگر مىخوانیم: «مَن اَسلم وجهه للّه و هو محسن
فله أجره عند ربّه»(319) نیکوکارى که خالصانه، تسلیم خدا باشد، پاداشى
تضمین شده دارد. یا مىخوانیم: «و مَن أحسن دیناً ممّن اَسلم وجهه
للّه»(320) چه کسى بهتر است از آنکه خود را تسلیم خدا کرده است. انسان
براى نجات و پیروزى خود، تکیهگاههاى متعدّدى انتخاب مىکند و به
ریسمانهاى گوناگونى چنگ مىزند، مانند: قدرت، ثروت، مقام، فامیل، دوست،
نَسَب و... ولى همهى این طنابها روزى پاره مىشوند و این تکیهگاهها
کارایى خود را از دست مىدهند. تنها چیزى که پایدار، ماندگار و عامل نجات
است، چنگزدن به ریسمان محکم الهى و تسلیم بودن در برابر او و انجام اعمال
صالح است. در روایات مىخوانیم: رهبران معصوم و اهلبیت پیامبرعلیهم
السلام و علاقه و مودّت آنان، ریسمان محکم الهى و عروةالوثقى مىباشند.
«نحن العروة الوثقى»(321)، «العروة الوثقى المودّة لآل محمّد»(322)315) جنّ، 14. 316) آلعمران، 83. 317) حج، 34. 318) انعام، 14. 319) بقره، 112. 320) نساء، 125. 321) بحار، ج 26، ص260. 322) بحار، ج 24، ص 85.
پیام ها
1- تسلیم خدا شدن، یک امر اختیارى است و اکراه و اجبارى وجود ندارد. «مَن یسلم وجهه» 2- تسلیم خدا بودن، باید با عمل همراه باشد. «یسلم... و هو محسن» 3- نیکوکار بودن، به تنهایى کافى نیست، اخلاص در عمل هم لازم است. «یسلم وجهه... و هو محسن» 4- معنویات را با تمثیل و تشبیه به محسوسات و مادیّات بیان کنیم. (عملِ خالصانه، به ریسمانى محکم تشبیه شده است). «عروة الوثقى» 5 - با توجّه به معاد و تفّکر دربارهى آینده، راه خود را انتخاب کنیم. «و الى اللّه عاقبة الامور» 6- آفرینش، همه به یک سوى و یک هدف روانه است. «و الى اللّه عاقبة الامور»
(اى پیامبر!) هر
کس کفر ورزید، کفرش تو را محزون نکند، بازگشت آنان تنها به سوى ماست، پس ما
آنان را به عملکردشان آگاه خواهیم کرد، قطعاً خداوند به آنچه در سینههاست
آگاه است. آنان را (در دنیا) اندکى بهرهمند مىسازیم، سپس به عذاب سختى گرفتارشان خواهیم ساخت.
نکته ها
در آیهى 23، از محزون شدن پیامبرصلى الله علیه وآله به خاطر کفر گروهى از مردم نهى شده است و این مىتواند به چند دلیل باشد: الف: آنان آنقدر ارزش ندارند که تو براى آنان محزون شوى. ب: اندوه براى کفر آنان، تو را از کارهاى دیگر باز مىدارد. ج: کفر آنان به تو آسیبى نمىرساند. د: تو در تبلیغ و موعظهى آنان کوتاهى نکردى تا نگران باشى. ه: چون کفّار به سوى ما باز مىگردند و راهى براى فرار ندارند، جاى حزن و اندوه نیست. از
مقدّم شدن کلمهى «الینا» بر کلمهى «مَرجعهم»، استفاده مىشود تنها مرجع
اوست و از کلمهى «مرجع» نیز استفاده مىشود که مبدأ هم اوست، زیرا
«مَرجع»، یعنى رجوع به آن چیزى که در آغاز بوده است. به علاوه «الینا
مَرجعهم» جملهى اسمیّه و نشانهى قطعى و حتمى بودن معاد است.
پیام ها
1- مقایسه میان افراد نیک و بد، یکى از راههاى شناخت و انتخاب است. «مَن یُسلِم وجهه... و مَن کفر» متاع کفر و دین بى مشترى نیست گروهى این، گروهى آن پسندند 2- پیامبر، دلسوز همه بود و حتّى از انحراف و کفر مخالفان نیز رنج مىبرد. «فلایحزنک کفرهم» 3- انبیا، به تسلّى و دلدارى الهى نیاز دارند. «فلایحزنک کفرهم» 4- مسئولیّت رهبران دینى، ارشاد مردم است، نه وصول نتیجه. «و مَن کفر فلا یحزنک کفره» 5 - کفر مردم، در سرنوشت خودشان مؤثّر است. «فلایحزنک کفره الینا مرجعهم» 6- کفّار شاد نباشند، زیرا سرانجام گذر پوست به دبّاغ خانه مىافتد. «الینا مرجعهم» 7- مرجع و مبدأ انسانها، تنها خداوند است. «الینا مرجعهم» 8
- دو چیز باعث سعهى صدر و رفع نگرانى مؤمنان از انحراف دیگران مىشود:
یکى توجّه به علم خداوند و دیگرى توجّه به معاد. «فلایحزنک کفره الینا
مرجعهم... علیم بذات الصّدور» (حال که دانستیم خداوند همه چیز را مىداند و
بازگشت همه به سوى اوست، پس جاى هیچ نگرانى نیست.) 9- در قیامت، انسان با گزارش عملکردِ خود روبروست. «فننبّئهم بما عملوا» 10- نیّتها و انگیزههایى را که در دل داشتیم، خداوند مىداند و در قیامت ظاهر مىکند. «فننبّئهم... انّ اللّه علیم بذات الصّدور» 11- توجّه به رسوایى روز قیامت، مىتواند مانع لجاجت و پافشارى بر کفر باشد. «فننبّئهم بما عملوا» 12- نعمتهاى دنیوى، ما را نفریبد که در برابر نعمتهاى اخروى اندک و ناچیز است. «نمتّعهم قلیلا» 13- ارزش کارها را با توجّه به عاقبت آنها محاسبه کنیم. «نمتّعهم قلیلا ثمّ نضطرّهم الى عذاب غلیظ» 14- کفرِ امروز کافران، انتخابى است، «و مَن کَفَر» ولى به دوزخ رفتن فرداى آنان اجبارى است. «نضطرّهم» 15- رفاه مادّى، نشانهى سعادت نیست. «نمتّعهم قلیلا ثمّ نضطرّهم الى عذاب غلیظ»
و اگر از آنان
سؤال کنى: چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً خواهند گفت: خدا.
بگو: ستایش از آنِ خداست، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
نکته ها
شبیه این تعبیر،
در موارد دیگر قرآن نیز آمده است، از جمله آیات: 61 و 63 عنکبوت، 38 زمر و 9
زخرف که نشان مىدهد مشرکان، منکر خالقیّت خدا نبودند و انحرافشان در شریک
قراردادن بتها به هنگام عبادت و آرزوى شفاعت از آنان بود، «و ما نعبدهم
الاّ لیقرّبونا الى اللّه زُلفى»(323) در حالى که خود، آنها را از سنگ و
چوب تراشیده بودند. امام باقر علیه السلام، پاسخ مشرکان در این آیه را نشان فطرى بودن توحید دانستند.(324)323) زمر، 3. 324) تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه و توحید صدوق، ص330.
پیام ها
1- خالق بودنِ خداوند، بر مشرکان نیز پوشیده نیست. «و لئن سألتهم من خَلَق... لیقولنّ اللّه» 2- مشرکان به انحراف خود اقرار ضمنى دارند. «لئن سألتهم... لیقولنّ اللّه» 3- همهى آفریدهها از آنِ اوست، پس تنها او را ستایش کنیم. «قل الحمدللّه» 4- سپاس خداوند را به زبان آوریم. «قل الحمدلِلّه» 5 - انحراف مشرکان معمولاً برخاسته از جهل آنان است. «بل اکثرهم لایعلمون»
آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، همانا خداوند بىنیاز و ستوده است.
پیام ها
1- خداوند، نه در آفریدن و نه در اداره عالم، نیازمند کسى نیست. «خلق السّموات... للّه ما فى السّموات... هو الغنىّ» 2-
تنها خداوند، خالق و مالکِ آفریدههاست، «للّه ما فى السّموات و الارض» و
تنها اوست که بىنیاز و سزاوار ستایش است. «انّ اللّه هو الغنىّ الحمید» 3- سفارش به حمد و ستایش خداوند در آیهى قبل، به خاطر نیاز او نیست. «قل الحمدللّه... هو الغنىّ الحمید»
و اگر آنچه درخت
در زمین است، قلم شوند، و دریا و از پسِ آن هفت دریا به کمک آیند، (و مرکّب
شوند تا کلمات خدا را بنویسند،) کلمات خدا به پایان نرسد، همانا خداوند
شکستناپذیر و حکیم است.
نکته ها
در آیه 109 سورهى
کهف نیز مىخوانیم: «قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّى لَنَفدَ البحر
قبلَ أن تَنفد کلمات ربّى و لو جئنا بمِثله مَدَداً» بگو: اگر دریا براى
نوشتن کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریا پایان مىگیرد، پیش از آن که کلمات
پروردگارم تمام شود، هر چند همانند آن (دریاى اوّل) را کمک قرار دهیم. شاید
مراد از «سبعة ابحر»، کثرت باشد و عدد خصوصیّتى نداشته باشد. یعنى اگر آب
همهى دریاها هم مرکّب شود، باز هم نمىتوانند همهى نعمتهاى الهى را
بنویسند.
پیام ها
1- مکتب انبیا، انسان را از سادهنگرى و محدود بینى بریده و به بىنهایت مرتبط مىکند. «و لو اَنّما... ما نفدت کلمات اللّه» 2- کلمات الهى، قابل شمارش نیستند. «ما نفدت کلمات اللّه» کلمة اللّه چیست؟ 1. نعمتهاى خداوند. «قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّى لنفد البحر...»(325) 2. سنّتهاى الهى. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین . انّهم لهم المنصورون»(326) و «ولولا کلمة الفصل لقضى بینهم»(327) 3. آفریدههاى ویژهى خداوند. «انّما المسیح عیسى ابن مریم رسولاللّه و کلمته»(328) 4. حوادثى که انسان با آنها آزمایش مىشود. «و اذا ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات»(329) 5. آیات الهى. دربارهى حضرت مریم مىخوانیم: «و صدّقت بکلمات ربّها»(330) 6.
اسباب پیروزى حقّ بر باطل. «و یرید اللّه ان یحقّ الحق بکلماته و یقطع
دابر الکافرین»(331)، «و یمح اللّه الباطل و یحقّ الحق بکلماته»(332) از
جمع مطالب گذشته به دست مىآید که مراد از «کلمة» تنها لفظ نیست، بلکه
مراد سنّتها، مخلوقات، اراده و الطاف الهى است که در آفرینش جلوه مىکند. بنابراین،
اگر همهى درختان قلم و همهى دریاها مرکّب شوند، نمىتوانند کلمات الهى
را بنویسند، یعنى نمىتوانند آفریدههاى خدا، الطاف الهى و سنّتهایى را که
در طول تاریخ براى انسانها و همهى موجودات وجود داشته است بنویسند.
«واللّه العالم» در روایت مىخوانیم: امام کاظمعلیه السلام فرمود: «مصداق کلمات اللّه ما هستیم که فضایل ما قابل ادراک و شماره نیست».(333) آرى، اولیاى خدا از طرف ذات مقدّس او واسطهى فیض هستند و هر لطف و کمالى، از طریق آن بزرگواران به دیگران مىرسد.325) کهف، 109. 326) صافات، 171-172. 327) شورى، 21. 328) نساء، 171. 329) بقره، 124. 330) تحریم، 12. 331) انفال، 7. 332) شورى، 24. 333) تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه.
آفرینش و رستاخیز (همهى) شما (نزد خدا چیزى) جز مانند (آفریدن و زنده کردن) یک تن نیست، همانا خداوند شنوا و بیناست.
نکته ها
ریشهى تشکیک و
تردید در اصل معاد؛ گاهى طول زمان است که چگونه مردگان پس از گذشت زمان
طولانى، دوباره زنده مىشوند، گاهى خود مردگان است که چگونه استخوانهاى
پوسیده، پراکنده و درهمآمیخته، از هم تفکیک مىشوند و گاهى آگاهى از
رفتار، کردار و افکار است که پس از آفرینش مجدّدِ مردگان، چگونه به حساب
این همه انسان رسیدگى خواهد شد؟ خداوند در این آیه با یک جمله، پاسخ
همهى این شبهات را مىدهد که زنده کردن همهى شما با آفرینش یک نفر یکسان
است و زمان در آن تأثیرى ندارد. او زمزمههاى شما را مىشنود و مىبیند و
تمام رفتار و کردارتان را مىداند و به حساب همه مىرسد.
پیام ها
1- در علم و قدرت الهى، کمیّت و جمعیّت، زمان و مکان، نهان و آشکار، تأثیرى ندارد. «ما خلقکم و لابعثکم الاّ کنفس واحدة»
آیا ندیدى که
خداوند، پیوسته شب را در روز، و روز را در شب داخل مىکند، و خورشید و ماه
را تسخیر کرده، هر یک تا زمان معیّنى در حرکتاند؟ همانا خداوند به آنچه
انجام مىدهید آگاه است.
نکته ها
کوتاه و بلند شدن شب و روز، آن هم به تدریج، در پرورش موجوداتى که به تاریکى یا روشنایى بیشترى نیاز دارند، نقش مهمّى دارد. در
این آیه از کوتاه و بلند شدن شب و روز و تسخیر خورشید و ماه به وسیلهى
خداوند، سخن گفته شده، سپس به حرکت هر یک، براى مدّتى معیّن اشاره شده و
آنگاه در آخر آیه آمده است: خداوند به آنچه شما انسانها انجام مىدهید
آگاه است، یعنى هدف همهى هستى و تحوّلات گوناگون در نظام آفرینش، عمل
انسانهاست، پس باید کارى کنیم که رضاى خدا در آن باشد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبرى بیشتر
خطابهاى قرآن به پیامبرصلى الله علیه وآله، تنها به شخص آن حضرت نیست،
بلکه عموم مردم را شامل مىشود. مثلاً به پیامبر مىفرماید: «اگر هریک از
پدر یا مادر یا هر دوى آنان نزد تو به پیرى رسند، به آنان اُف نگو واز آنها
اظهار دلتنگى مکن»(334)، در حالى که مىدانیم پیامبر، پدر و مادر خود را
در کودکى از دست داده و آنان زنده نبودند تا نزد حضرت به پیرى برسند. در
این آیه نیز گرچه خطاب «ألمتر» به پیامبر اسلام است، ولى آخر آیه که
مىفرماید: «انّ اللّه بما تعملون خبیر» نشان مىدهد که آیه عموم مردم را
شامل مىشود. 334) اسراء، 23.
پیام ها
1- از راههاى شناخت خداوند، مطالعه در طبیعت و اسرار هستى است. «ألمتر...» 2- کم و زیاد شدن طول شب و روز را تصادفى نپنداریم، بلکه کارى الهى و با طرح و برنامه است. «یولج...» 3- خورشید نیز حرکت دارد. «الشمس و القمر کلّ یجرى» 4- حرکات اجرام، زمانبندى شده است. «کلّ یجرى الى أجلٍ مسمّىً» 5
- تغییرات شب و روز وتسخیر خورشید و ماه، در جهت بهرهورى و استفادهى
انسان است. «انّ اللّه بما تعملون خبیر» (اعمال و رفتار انسانها نیز باید
مفید و هدفمند باشد).
این همه، دلیل بر آن است که خداوند، حقّ، و آنچه غیر از او مىخوانند باطل است، و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
نکته ها
از آیهى 24 تا
آیه 30، ده صفت از صفات الهى مطرح شده است: غنىّ، حمید، عزیز، حکیم، سمیع،
بصیر، خبیر، حقّ، علىّ، کبیر و در هر آیه به نکتهاى اشاره شده است، مثلاً
در آیه 25، خالقیّت خداوند مطرح شده، «خلق السّموات...» در آیه 27، به
نعمتهاى الهى اشاره شده، «مانفدت کلمات اللّه» و در آیهى 28، قدرت
مطلقهى پروردگار در مبدأ و معادِ انسان بیان شده است. «ما خَلقُکم و
لابَعثُکم» تنها خداوند و آنچه از جانب او و یا وابسته به او باشد، حقّ است و هر چه غیر از او و یا وابسته به غیر او باشد، باطل و ناپایدار است.
پیام ها
1- منشأ همهى افعال و صفات خداوند در آفرینش، ثابت و پایدار بودن اوست. «ذلک بانّ اللّه هوالحقّ» 2- حقّ و باطل، ملاک انتخاب است، نه تقلید، تبلیغ، تطمیع و یا تهدید. «ذلک بانّ اللّه هوالحقّ و اَنّ ما یدعون من دونه الباطل» 3- در بیان حقیقت، صراحت و قاطعیّت داشته باشیم. (در این آیه، سه مرتبه کلمهى «أنّ» به کار رفته که نشانهى تأکید است.)
آیا نمىبینى که
کشتىها در سایهى نعمت خداوند در دریا حرکت مىکنند، تا خداوند بخشى از
آیات قدرت خود را به شما نشان دهد؟ همانا در این (حرکت کشتىها) براى مردم
شکیبا و سپاسگزار، نشانههایى است.
نکته ها
حرکت کشتى در
دریا، نتیجهى مجموعهاى از نعمتهاى الهى است، از جمله: حرکت باد، وزن
مخصوص و قوانین فشار آب که سبب شناور شدن اجسام روى آن مىشود. علاوه بر
این، دریاها راه طبیعى بىخرج و عمومى هستند که همهى بخشهاى زمین را به
یکدیگر ارتباط مىدهند و هنوز هم با پیشرفتهاى بشر در صنعت هوایى، بیشترین
کالاها از طریق کشتى حمل مىشود. در قرآن، صبر و شکر، در موارد متعدّدى
کنار هم آمدهاند و شاید رمزش این باشد که مسائلى که در اطراف انسان
مىگذرد، یا طبق مراد است که جاى شکر دارد ویا خلاف میل انسان است که جاى
صبر دارد، پس انسان دائماً باید یا در حال صبر باشد، یا در حال شکر و گرنه
در حال کفران و غفلت خواهد بود.
پیام ها
1- علاوه بر آیات
آسمانى، به آیات زمینى نیز توجّه کنیم. (در آیات قبل به آسمان، و ماه و
خورشید اشاره کرد، در این آیه به زمین، دریا و کشتى) «اَلَم تَرَ أنّ
الفلک...» 2- در دعوت به خدا و بیان نعمتها، تبلیغ و ارشاد، از مسائل طبیعى و در دسترس مردم استفاده کنیم. «اَلَم تَرَ أنّ الفلک...» 3- به آفریدهها ساده ننگریم، «اَلَم تَرَ» آفریدهها، آیات الهى هستند. «لیریکم من آیاته...» 4- حرکت کشتى در آب، از نعمتهاى پر رمز و راز الهى است. «تجرى فى البحر بنعمت اللّه» 5
- اگر مىخواهیم نشانههاى زیادترى از قدرتنمایى خدا را درک کنیم و
بهرههاى فراوانترى از نعمتهاى الهى ببریم، باید حوصلهى بیشترى از خود
نشان دهیم. («صبّار»، یعنى صبر زیاد) و باید سعى کنیم از دادهها بهترین
استفاده را ببریم و همواره سپاسگزار باشیم. («شکور»، یعنى شکر زیاد)
و هرگاه
موجى(خروشان در دریا) همچون ابرها(ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با
طاعتى خالصانه مىخوانند، پس چون خداوند آنان را به خشکى (رساند و) نجات
دهد، بعضى راه اعتدال پیش گیرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پیمانشکنانِ
ناسپاس، آیات ما را انکار نمىکنند.
نکته ها
«ظُلَل» جمع
«ظُلَّة» به معناى ابرى است که سایه مىافکند و غالباً در مواردى بکار
مىرود که موضوع ناخوشایندى در کار باشد. «مُقتَصِد» به معناى اعتدال در
کار، و وفاى به عهد و پیمان است. کلمهى «خَتّار» صیغهى مبالغه، به
معناى بسیار پیمانشکن است، چون مشرکان و گنهکاران، مکرّر در گرفتارىها رو
به سوى خدا مىآورند و عهد و پیمان مىبندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث،
باز پیمانشکنى مىکنند، خداوند آنان را «خَتّار» نامیده است. ایمان
گروهى از مردم، دائمى و پایدار است، ولى ایمان گروهى مقطعى و موسمى است،
یعنى فقط هنگامى که اسباب و وسایل مادّى قطع شود، این گروه متوجّه خدا
مىشوند. مثل برق اضطرارى که وقتى همهى برقها خاموش شد، سراغ آن مىروند.
پیام ها
1- انسان به طور
فطرى خداشناس است، لیکن وسایل و اسباب مادّى همچون پردهاى روى فطرت را
مىپوشاند و بروز حوادث و خطرها، این پرده را کنار مىزند. «غشیهم... دعوا
اللّه» 2- رفاه مادّى، عامل غفلت است، ولى خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدایى. «اذاغشیهم... دعوُا اللّه...» 3- قطع امید از اسباب عادّى، یکى از راههاى رسیدن به اخلاص است. «مخلصین له الدین» 4-
براى اولیاى خدا، غفلت عارضى است، «اذا مسّهم طائف منالشّیطان
تذکّروا»(335) ولى براى گروهى، اخلاص عارضى است. «اذا غشیهم... مخلصین» 5 - دعاى خالصانه در مظانّ اجابت است. «دعوا اللّه مخلصین... نجّاهم» 6-
انسان داراى اختیار و اراده است. «فمنهم مقتصد» (بعضى پس از رهایى از
مشکلات، بر راه حقّ باقى مىمانند، ولى بعضى به راه انحراف و شرک بر
مىگردند، و این نمایانگر آزادى اراده واختیار بشر است) 7- لازمهى ایمان، اعتدال است. (به جاى آنکه بفرماید: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فمنهم مقتصد» 8 - پیمانشکنى و ناسپاسى، انسان را به کفر مىکشاند. «و ما یجحد بآیاتنا الاّ کلّ ختّار کفور» اخلاص اخلاص
آن است که کارى صد در صد براى خدا باشد. تا آنجا که حتّى اگر یک درصد و یا
کمتر از آن هم براى غیر خدا باشد، عبادت باطل و یا مورد اشکال است. * اگر مکان نماز را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً در جایى بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد. * اگر زمان عبادت را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم. *
اگر شکل و قیافهاى که در آن نماز مىخوانیم، براى غیر خدا باشد، مثلاً
عبایى به دوش بگیریم، گردنى کج کنیم، در صداى خود تغییرى بدهیم و هدفى جز
رضاى خدا داشته باشیم، در همهى این موارد، نماز باطل است و به خاطر
ریاکارى، گناه هم کردهایم. به بیانى دیگر، اخلاص آن است که تمایلات و
خواستههاى نفسانى، طاغوتها و گرایشهاى سیاسى و خواستههاى این و آن را
در نظر نگیریم، بلکه انگیزهى ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا
و انجام وظیفه. براستى رسیدن به اخلاص جز با امداد الهى امکان ندارد.
قرآن در آیه 32 سوره لقمان مىفرماید: هنگامى که موجى همچون ابرها آنان را
فراگیرد، خدا را خالصانه مىخوانند؛ امّا زمانى که آنان را به خشکى نجات
داد، (تنها) بعضى راه اعتدال را پیش مىگیرند (وبه ایمان خود وفادار
مىمانند). راههاى کسب اخلاص 1. توجّه به علم و قدرت خداوند. اگر بدانیم تمام عزّتها، قدرتها، رزق و روزىها به دست اوست، هرگز براى کسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غیر او نمىرویم. اگر
توجّه داشته باشیم که با ارادهى خداوند، موجودات خلق مىشوند و با
ارادهى او، همه چیز محو مىشود. اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز،
یعنى درخت خشک را سبب خرماى تازه براى حضرت مریم قرار مىدهد و آتشى را که
سبب سوزاندن است، براى حضرت ابراهیم گلستان مىکند، به غیر او متوسّل
نمىشویم. صدها آیه و داستان در قرآن، مردم را به قدرتنمایى خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوى او بروند. 2. توجّه به برکات اخلاص. انسان
مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضاى خداست و کسى که هدفش تنها رضاى خدا باشد،
نظرى به تشویق این و آن ندارد، از ملامتها نمىترسد، از تنهایى هراسى
ندارد، در راهش عقبنشینى نمىکند، هرگز پشیمان نمىشود، به خاطر بى
اعتنایى مردم، عقدهاى نمىشود، یأس در او راه ندارد، در پیمودن راه حقّ
کارى به اکثریّت و اقلیّت ندارد. قرآن مىفرماید: رزمندگان مخلص باکى
ندارند که دشمن خدا را بکشند، یا در راه خدا شهید شوند. امام حسینعلیه
السلام در آستانهى سفر به کربلا فرمود: ما به کربلا مىرویم، خواه شهید
شویم، خواه پیروز، هدف انجام تکلیف است. 3. توجّه به الطاف خدا. راه
دیگرى که ما را به اخلاص نزدیک مىکند یادى از الطاف خداوند است. فراموش
نکنیم که ما نبودیم، از خاک و مواد غذایى نطفهاى ساخته شد و در تاریکىهاى
رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملى را یکى پس از دیگرى طى کرد و به صورت
انسان کامل به دنیا آمد. در آن زمان هیچ چیز نمىدانست و تنها یک هنر داشت و
آن مکیدن شیر مادر. غذایى کامل که تمام نیازهاى بدن را تأمین مىکند، شیر
مادر همراه با مهر مادرى، مادرى که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود. آیا
هیچ وجدان بیدارى اجازه مىدهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و
آگاهى، سرسپردهى دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانى که نه حقّى بر ما
دارند و نه لطفى به ما کردهاند بفروشیم؟! 4. توجّه به خواست خدا. اگر
بدانیم که دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، کار را براى
خدا انجام مىدهیم و هر کجا نیاز به حمایتهاى مردمى داشتیم، از خدا
مىخواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومى
نصیب ما بگرداند. حضرت ابراهیم در بیابانهاى گرم و سوزان حجاز،
پایههاى کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّیهاش
متمایل گردد. هزاران سال از این ماجرا مىگذرد و هر سال میلیونها نفر
عاشقانه، پر هیجانتر از پروانه، دور آن خانه طواف مىکنند. چه بسیار
افرادى که براى راضى کردن مردم خود را به آب و آتش مىزنند، ولى باز هم
مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى که بدون چشم داشت از مردم،
مادّیات، نام، نان و مقام، دل به خدا مىسپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل
مىکنند؛ امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتى ویژه برخوردارند،
بنابراین، هدف باید رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نیز از خدا بخواهیم. 5. توجّه به بقاى کار. کار
که براى خدا شد، باقى و پا برجا مىماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و کار
اگر براى خدا نباشد، تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام مىشود. قرآن مىفرماید:
«ما عندکم یَنفد و ما عنداللّه باق»(336) و هیچ عاقلى باقى را بر فانى
ترجیح نمىدهد و با آن معامله نمىکند. 6. مقایسهى پاداشها. در
پاداش مردم، انواع محدودیّتها وجود دارد، مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک
پیامبر را بدهند، بهترین لباس، غذا و مسکن را در اختیار او قرار مىدهند،
در حالى که تمامى این نعمتها محدودیّت دارد و براى افراد نااهل نیز پیدا
مىشود. نااهلان هم مىتوانند از انواع زینتها، کاخ، باغ و مَرکبهاى
مجلّل شخصى استفاده کنند. امّا اگر کار براى خدا شد، پاداشى بىنهایت در انتظار است، پاداشهاى مادّى و معنوى. در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم، عقل به ما اجازه نمىدهد که پاداشهاى بىنهایت و جامع را با پاداشهاى محدود بشرى عوض کنیم. 335) اعراف، 201. 336) نحل، 96.
اى مردم! از
پروردگارتان پروا کنید و بترسید از روزى که هیچ پدرى مسئولیّت (اعمال)
فرزندش را نمىپذیرد و هیچ فرزندى به جاى پدرش قبول مسئولیّت نمىکند،
قطعاً وعدهى خداوند حقّ است، پس زندگى دنیا شما را نفریبد و (شیطانِ)
فریبکار، شما را نسبت به خدا فریب ندهد.
نکته ها
عبارتِ
«لایَجْزى»، هم به معناى جزا و کیفر و پاداش است و هم به معناى کفایت و
تکفّل، که در اینجا مراد معناى دوم است. «غَرور»، صیغهى مبالغه، به معناى
بسیار فریبنده است که مصداق روشن آن شیطان است وبه هر چیز یا کسى گفته
مىشود که انسان را مىفریبد.
پیام ها
1- همه باید از خدا پروا داشته باشیم و از انواع انحرافات عقیدتى، اخلاقى و عملى بپرهیزیم. «یا ایّها النّاس اتّقوا ربّکم» 2- بهترین زاد و توشه براى روزى که حتّى پدر و فرزند به داد یکدیگر نمىرسند، تقواست. «اتّقوا ربّکم و اخشوا یوماً لایجزى والد...» 3-
خطر قیامت جدّى است، لذا هشدارهاى پى در پى لازم است. (دو بار امر و دو
بار نهى در آیه آمده است: «اتّقوا - اخشوا - لاتغرّنّکم - لایغرّنّکم») 4- روز قیامت، روز بزرگى است. (کلمهى «یوماً»، نکره و با تنوین آمده، نشانهى عظمت و بزرگى است.) «اخشوا یوماً» 5 - در قیامت، هرکس گرفتار عمل خویش است و عهدهدار کار دیگرى نیست. «لایجزى... شیئاً» 6- آنچه انسان را از قیامت غافل مىکند، دنیا و شیطان فریبنده است. «فلاتغرّنّکم الحیاة الدنیا و لایغرّنّکم باللّه الغرور» 7-
حَسَب و نَسَب، در قیامت کارایى ندارد. «لایجزى والد - و لامولود» (وقتى
پدر وفرزند به فریاد یکدیگر نمىرسند، حساب دیگران روشن است) 8 - ترس از قیامت، مانع فریفتگى انسان به زندگى دنیاست. «اخشوا یوماً... و لایغرّنّکم باللّه الغرور» 9- شیطان در بعضى اوقات، حتّى در مقدّسترین امور براى فریب افراد استفاده مىکند. «و لایغرّنّکم باللّه الغرور» قیامت، روز تنهایى خداوند،
حکیم است و خداىِ حکیم، ساختهى خود را نابود نمىکند. دنیا، خانهاى است
که مهندسش آن را خراب مىکند تا، بناى بهترى بسازد. بنا بر روایات؛ مرگ،
تغییر لباس، تغییر منزل و مقدّمهاى براى تکامل و زندگى ابدى است. به
علاوه عدالتِ خداوند، وجود قیامت را براى انسان ضرورى مىکند، زیرا ما
خوبان و بدانى را مىبینیم که در دنیا به پاداش و کیفر نمىرسند، بنابراین
خداوند عادل باید سراى دیگرى را براى آن پاداش و کیفر آنها قرار دهد. گرچه
گاه و بیگاه کیفر و پاداشهایى در دنیا مشاهده مىشود، ولى جایگاه بسیارى
از اعمال تنها قیامت است، زیرا در بعضى موارد امکان آن در دنیا وجود ندارد.
مثلاً کسى که در راه خدا شهید شده، در دنیا حضور ندارد تا پاداش بگیرد و
یا کسى که افراد زیادى را کشته، در دنیا امکان تحمّل بیش از یک کیفر را
ندارد. علاوه بر آنکه رنج و کیفر خلافکار در دنیا به تمام بستگان
بىتقصیرش نیز سرایت مىکند، پس باید پاداش و کیفر در جایى باشد که به
دیگران سرایت نکند. جمع شدن ذرّات پخش شدهى مردگان نیز کار محالى
نیست. همان گونه که ذرّات چربىِ پخش شده در مَشکِ دوغ، در اثر تکانِ مَشک،
یکجا جمع مىشود، خداوند نیز با تکان شدید زمین، اجزاى همهى مردگان را
یکجا جمع مىکند. «اذا زلزلت الارض زلزالها . و أخرجت الارض أثقالها»(337)
بگذریم که خود ما نیز از یک تک سلول آفریده شدهایم که این سلول نیز از
ذرّات خاکى است که تبدیل به گندم، برنج، سبزى و... شده و به صورت غذاى
والدین و سپس نطفه و سرانجام به شکل انسانى کامل در آمده است. آنچه در
این آیه مورد توجّه قرار گرفته، صحنهى دلخراشى است که پدر نمىتواند کارى
براى فرزند خود انجام دهد. در موارد دیگر قرآن، صحنههایى مطرح شده که اگر
آن آیات را یکجا بنگریم غربت، ذلّت و وحشت انسان را درک خواهیم کرد: در آن روز، نه مال به فریاد انسان کافر مىرسد و نه فرزند. «یوم لاینفع مال و لابنون»(338) در آن روز، دوستان صمیمى کفّار از حال یکدیگر نمىپرسند. «و لایسئل حمیم حمیاً»(339) در آن روز، پشیمانى و عذرخواهى براى کافر سودى ندارد. «و لایؤذن لهم فیعتذرون»(340) در آن روز، نسبتها و آشنایىها براى کافر سودى ندارند. «فلاانساب بینهم یومئذ»(341) در آن روز، وسیلهها و سببها براى کافر از کار مىافتد. «تَقطّعت بهم الاسباب»(342) به هر حال، آن روز، روز غربت و تنهایى انسان است.337) زلزال، 1 - 2. 338) شعراء، 88. 339) معارج،10. 340) مرسلات، 36. 341) مؤمنون، 101. 342) بقره، 166.
بىگمان آگاهى از
زمان (برپایى قیامت) مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل مىکند، و آنچه
را در رحمهاست مىداند، و هیچ کس نمىداند که فردا چه به دست مىآورد، و
هیچ کس نمىداند که در چه سرزمینى مىمیرد، همانا خداوند علیم و خبیر است.
نکته ها
علم به زمان وقوع
مرگ و قیامت، مخصوص خداست. اگر انسانها بدانند که مرگ آنها دور است و
قیامت به این زودى برپا نمىشود، مغرور شده و بیشتر به گناه آلوده مىشوند و
اگر بدانند که قیامت به زودى برپا مىشود، وحشت کرده و دست از کار و
فعالیّت بر مىدارند، بنابراین ما که زمان مرگ و قیامت را نمىدانیم باید
همواره آماده باشیم. علم به نوزادنِ در رحمِ مادران، مخصوص خداست. گرچه
دستگاهها و آزمایشهاى علمى امروز نشان مىدهند که جنین پسر است یا دختر؛
امّا علم خداوند ازلى و نامحدود است؛ علاوه بر این، علم به «ما فى الارحام»
تنها مربوط به پسر یا دختر بودن جنین نیست، بلکه استعدادها، حالات،
روحیّات، و صدها دانستنى دیگر را نیز شامل مىشود که با هیچ دستگاه و
آزمایش و امکانات بشرى، قابل دستیابى نیست. حضرت علىعلیه السلام
مىفرماید: «عرفتُ اللّه بِفَسخِ العَزائم و حلّ العقود»(343)، خدا را با
شکسته شدن ارادهها و تغییر تصمیمها شناختم. حضرت علىعلیه السلام ذیل آیه فرمودند: «مِن قَدَم الى قَدَم»(344)، یعنى انسان یک گام که بر مىدارد، از گام آیندهى خود خبر ندارد.343) نهجالبلاغه، حکمت 250. 344) منلایحضر، ج1، ص139.
پیام ها
1- علم بشر محدود است و قابل مقایسه با علم بىنهایت خداوند نیست. «یعلم... ما تدرى نفس» 2-
برنامهریزى، تدبیر و تنظیم امور لازم است؛ امّا قدرتى مافوق در کار است
که انسان نمىداند فردا چه مىشود. «و ما تدرى نفس ماذا تکسب غداً» 3-
هیچ کس به زمان و مکان مرگ خویش آگاه نیست. «و ما تدرى نفس بأى ارض تموت»
(اگر در روایات مىخوانیم که فلان ولىّ خدا، مکان یا زمانِ فوت یا شهادت
خود را مىدانست، آگاهى و علمى است که از طرف خداوند به او عطا شده است،
وگرنه به طور استقلالى هیچ کس خبر ندارد.) 4- به گفتهى کاهنان، فال بینان، کف بینان و پیشگویان در مورد آیندهى خود اعتماد نکنیم. «و ما تدرى نفس ماذا تکسب غداً» 5 - انسانى که نه از مرگ خود خبر دارد، نه از موقعیّت فرداى خود، چرا مغرور است؟ «ما تدرى نفس...» 6- انسان باید همواره آمادهى حضور در صحنه و پاسخگویى باشد. «و ما تدرى نفس باىّ ارض تموت» پروردگار! قرآن را نور ما، قانون ما، امید ما، منطق ما، مایهى تعقّل و تفکّر ما، موعظهى ما، شفاى ما، آرامش ما و نجات ما قرار بده.